نام کتاب: صحبت شیطان
احمقانه ای می شوم. او احتمالا نمی توانست همان مردی باشد که زندگی اش در لفافه ای تیره و محکم پیچیده شده است. اما فکر کراولی و آدمکشهایی که در آپارتمانم بودند، مرا حفظ کرد.
- فکر می کنم، می دانید، آقای گریوز، جان کراولی، برای من چیزی به ارث گذاشته است. از انتخاب واژگانم راضی بودم.
- چیزی که تصور میکنم مدتی برای شما جالب بوده باشد.
پیرمرد نقشی را که قبلا بازی می کرد، به همان سادگی که آن را برعهده گرفته بود، رها کرد و به آرامی گفت: نمی دانستم چه کسی ممکن است آن را تحویل گرفته باشد. انتظار نداشتم به دست جوجه ای مثل تو رسیده باشد. آن وقت مستقیم به چشمانم نگاه کرد و گفت: خب؟
توپ را به طرف من انداخت و من آنجا نشسته بودم و باید با آن تردستی میکردم.
- قبل از همه چیز، آقای گریوز..
میخواستم او را «گریوز» خالی صدا کنم، اما واژه «آقا» هم همراهش آمد.
- اول از همه باید بگویم جای کاغذها امن است. اگر اتفاقی برایم بیفتد، تهدیدم در مورد رو کردن دست شما اجرا خواهد شد. تصمیم قبلا گرفته شده است و تغییری هم در کار نیست دیگر آنکه...
بنجامین گریوز دستش را به نشانه سکوت من بلند کرد.
- بگذار چیزی به تو بگویم. تو کاغذها را خوانده ای و بخوبی من میدانی که اگر منتشر بشوند چه چیز در انتظارم است. مطمئن باش بقیه عمرم را در زندان نمی گذرانم. اول از همه خودم را می کشم. حالا بگذار برایت بگویم، عاقبت تو چه می شود. طوری ترتیب کارها را داده ام که اگر برای من اتفاقی افتاد، به حساب شخص بخصوصی -که حالا مجبورم

صفحه 119 از 291