کند. ناگهان صورتش حالت خشنی به خود گرفت و به دری که آن طرف من بود، نگاهی انداخت.
- دستور دادم هیچکس داخل نشود؟
برگشتم. زنی زیبا در آستانه در ایستاده بود. موهای مشکی اش روی شانه ها ریخته و چشمان سیاهش همانگونه که به گریوز مینگریست، آرام و در عین حال نافرمان بود و در آنها نشانی از هوش نیز دیده می شد.
صدای زن به او می آمد:
- این طرز حرف زدن با همسرت است؟
طرف صحبت او گریوز بود اما به من نگاه می کرد. این حرف تأثیرش را گذاشت. گریوز بلند شد و به آن سوی اتاق، به طرف او رفت.
- ببخشید، عزیزم. اما کار، کار است. حالا برو به کلوپ. هنگام ناهار آنجا می بینمت.
زن همچنان به من می نگریست:
- نمی خواهی ما را به همدیگر معرفی کنی، بنجامین؟
برای لحظه ای افکارم به هم ریخت و همه چیز را از یاد بردم. از گریوز انتظار آن عمل را نداشتم. او بازوی زن را گرفت و بزور از میان در به بیرون هل داد.
همان طور که در را به هم می کوفت گفت: بعدا با تو صحبت خواهم کرد!
دوباره سر جایش نشست، انگار هیچ چیز گفت و گوی ما را قطع نکرده بود.
- حالا بگو ببینم، این کار فوری ای که به خاطرش می خواستی مرا ببینی، چیست، تد؟
لبخندش چنان سرشار از لطف بود که فکر کردم دارم مرتکب اشتباه
- دستور دادم هیچکس داخل نشود؟
برگشتم. زنی زیبا در آستانه در ایستاده بود. موهای مشکی اش روی شانه ها ریخته و چشمان سیاهش همانگونه که به گریوز مینگریست، آرام و در عین حال نافرمان بود و در آنها نشانی از هوش نیز دیده می شد.
صدای زن به او می آمد:
- این طرز حرف زدن با همسرت است؟
طرف صحبت او گریوز بود اما به من نگاه می کرد. این حرف تأثیرش را گذاشت. گریوز بلند شد و به آن سوی اتاق، به طرف او رفت.
- ببخشید، عزیزم. اما کار، کار است. حالا برو به کلوپ. هنگام ناهار آنجا می بینمت.
زن همچنان به من می نگریست:
- نمی خواهی ما را به همدیگر معرفی کنی، بنجامین؟
برای لحظه ای افکارم به هم ریخت و همه چیز را از یاد بردم. از گریوز انتظار آن عمل را نداشتم. او بازوی زن را گرفت و بزور از میان در به بیرون هل داد.
همان طور که در را به هم می کوفت گفت: بعدا با تو صحبت خواهم کرد!
دوباره سر جایش نشست، انگار هیچ چیز گفت و گوی ما را قطع نکرده بود.
- حالا بگو ببینم، این کار فوری ای که به خاطرش می خواستی مرا ببینی، چیست، تد؟
لبخندش چنان سرشار از لطف بود که فکر کردم دارم مرتکب اشتباه