نام کتاب: زنان کوچک
فصل شانزدهم

یک کریسمس شاد

پس از آنکه مادر بازگشت، بث، روزبروز بهبود می یافت. در اتاق نشیمن، رختخواب کوچکی برایش گستردند که آن جا به استراحت می پرداخت و از مصاحبت با مادر و خواهرانش لذت می برد و با گربه های بسیار دوست داشتنی اش سرگرم می شد.
خبرهائی که از واشنگتن می رسید، بسیار نویدبخش بود. حال آقای مارچ، بهبود می یافت. جان بروک، هنوز آن جا بود و در نامه هایش می نوشت که امیدوارند در آغاز سال نو در خانه باشند از این رو خانواده مارچ در انتظار گذراندن کریسمس بسیار شادی به سر می بردند و با کمک لوری برنامه های تفریحی و سرگرمیهای زیادی فراهم می کردند.
بث گفت:
- من خیلی خوشحال هستم. حتی اگر پدر هم می آمد شاید بیشتر از این خوشحال نمی شدم.
و همه دخترها گفتند:
- ما هم همین طور! ما هم همین طور!

صفحه 93 از 156