مگ گفت:
- همه اش دروغه. من میدونم جان بروک اونو نفرستاده. اوه جو! چرا این کار رو کردی؟
و آن گاه، چهره اش را در دستهایش پنهان کرد و انگار قلبش شکسته باشد به گریستن پرداخت. جو با شگفتی فریاد زد:
- من؟ من کاری نکرده ام.
و به مادرش نگریست:
- او در مورد چی حرف می زنه؟
مگ ، خشمگین نگاهش کرد و نامه دیگری را بطرف جو گرفت و گفت:
- تو اینو نوشتی و لوری هم کمکت کرده. چطور تونستید نسبت به ما تا این حد نامهربون باشید؟
جو و مادرش نامه را خواندند:
مگ عزیزترینم
من دیگر بیش از این نمی توانم منتظر بمانم تا به تو بگویم که خیلی دوستت دارم. من هنوز جرأت نمی کنم از عشق و علاقه ام حرفی بزنم اما چنین می پندارم که اگر آنها بدانند مرا دوست داری با ازدواج ما موافقت خواهند کرد. آقای لاورنس به من کمک خواهد کرد تا کاری با حقوق مناسب پیدا کنم و آنگاه محبوب نازنینم تو می توانی مرا سعادتمند کنی. من تمنا می کنم که فعلا، این موضوع را به خانواده ات نگوئی اما بوسیله لوری، پیامی نویدبخش برای عاشق خود، جان بفرستی.
عاشق تو
جان
- همه اش دروغه. من میدونم جان بروک اونو نفرستاده. اوه جو! چرا این کار رو کردی؟
و آن گاه، چهره اش را در دستهایش پنهان کرد و انگار قلبش شکسته باشد به گریستن پرداخت. جو با شگفتی فریاد زد:
- من؟ من کاری نکرده ام.
و به مادرش نگریست:
- او در مورد چی حرف می زنه؟
مگ ، خشمگین نگاهش کرد و نامه دیگری را بطرف جو گرفت و گفت:
- تو اینو نوشتی و لوری هم کمکت کرده. چطور تونستید نسبت به ما تا این حد نامهربون باشید؟
جو و مادرش نامه را خواندند:
مگ عزیزترینم
من دیگر بیش از این نمی توانم منتظر بمانم تا به تو بگویم که خیلی دوستت دارم. من هنوز جرأت نمی کنم از عشق و علاقه ام حرفی بزنم اما چنین می پندارم که اگر آنها بدانند مرا دوست داری با ازدواج ما موافقت خواهند کرد. آقای لاورنس به من کمک خواهد کرد تا کاری با حقوق مناسب پیدا کنم و آنگاه محبوب نازنینم تو می توانی مرا سعادتمند کنی. من تمنا می کنم که فعلا، این موضوع را به خانواده ات نگوئی اما بوسیله لوری، پیامی نویدبخش برای عاشق خود، جان بفرستی.
عاشق تو
جان