شدت می یافت و جو که شب و روز بر بالین او بیدار بود چون بث او را نمی شناخت و اطرافیان خود را اشتباه صدا می زد و پیوسته از دوری مادرش می گریست، بسیار احساس پریشانی می کرد.
یک روز صبح که دکتر بنگز به عیادت بث رفته بود، دقایقی طولانی از او معاینه به عمل آورد سپس دست او را که گرم بود در هر دو دست خود گرفت و به هانا گفت:
- اگر خانم مارچ بتونه به این جا بیاد، بنظر من بهتره که بیان.
به نزدیک او ایستاده بود، مانند گچ سفید شد و گفت :
- من الآن تلگرام می کنم.
او شتابان از خانه بیرون رفت و خیلی زود بازگشت. وقتی که کت خود را درآورد لوری با نامه ای مبنی بر این که حال آقای مارچ بهتر شده است، وارد خانه شد. جو با شکرگزاری فراوان، آن را خواند ولی احساس کرد که از بار سنگین غم که بر قلبش فشار می آورد کاسته نشده و چهره اش بقدری غمگین بود که لوری بی درنگ پرسید:
- چی شده؟ حال بث بدتر شده؟
غم، در چشمان جو موج می زد و در حالی که می کوشید کفش های سنگین خود را بیرون بیاورد گفت:
- من تلگرام کردم که مادر بیاد.
لوری گفت:
- خیلی خوشحالم.
آن گاه جو را در صندلی نشاند و کوشید کفشهایش را بیرون بیاورد و گفت:
- خودت تصمیم گرفتی یا از کسی پرسیدی؟
یک روز صبح که دکتر بنگز به عیادت بث رفته بود، دقایقی طولانی از او معاینه به عمل آورد سپس دست او را که گرم بود در هر دو دست خود گرفت و به هانا گفت:
- اگر خانم مارچ بتونه به این جا بیاد، بنظر من بهتره که بیان.
به نزدیک او ایستاده بود، مانند گچ سفید شد و گفت :
- من الآن تلگرام می کنم.
او شتابان از خانه بیرون رفت و خیلی زود بازگشت. وقتی که کت خود را درآورد لوری با نامه ای مبنی بر این که حال آقای مارچ بهتر شده است، وارد خانه شد. جو با شکرگزاری فراوان، آن را خواند ولی احساس کرد که از بار سنگین غم که بر قلبش فشار می آورد کاسته نشده و چهره اش بقدری غمگین بود که لوری بی درنگ پرسید:
- چی شده؟ حال بث بدتر شده؟
غم، در چشمان جو موج می زد و در حالی که می کوشید کفش های سنگین خود را بیرون بیاورد گفت:
- من تلگرام کردم که مادر بیاد.
لوری گفت:
- خیلی خوشحالم.
آن گاه جو را در صندلی نشاند و کوشید کفشهایش را بیرون بیاورد و گفت:
- خودت تصمیم گرفتی یا از کسی پرسیدی؟