فصل یازدهم
تلگرام
در بعد از ظهری خاکستری رنگ، مگ پشت پنجره ایستاده بود و به باغ یخزده می نگریست. او گفت:
- نوامبر بدترین ماه ساله.
جو گفت:
- به همین دلیله که من در این ماه به دنیا آمده ام.
بث که هر چیزی را نویدبخش میدید و حتی در ماه نوامبر نیز حالات روحی اش تغییر نمی کرد گفت:
- اگر الآن موضوع بسیار مطلوبی پیش بیاد همه ما فکر می کنیم که ماه بسیار دلپذیریه .
مگ گفت:
- بله، ولی هرگز اتفاق دلپسندی برای خانواده ما پیش نمیاد. ما روزهای متوالی رو میگذرونیم بدون اون که کوچکترین تغییری پیش بیاد یا تفریحی داشته باشیم.
جو فریاد زد:
تلگرام
در بعد از ظهری خاکستری رنگ، مگ پشت پنجره ایستاده بود و به باغ یخزده می نگریست. او گفت:
- نوامبر بدترین ماه ساله.
جو گفت:
- به همین دلیله که من در این ماه به دنیا آمده ام.
بث که هر چیزی را نویدبخش میدید و حتی در ماه نوامبر نیز حالات روحی اش تغییر نمی کرد گفت:
- اگر الآن موضوع بسیار مطلوبی پیش بیاد همه ما فکر می کنیم که ماه بسیار دلپذیریه .
مگ گفت:
- بله، ولی هرگز اتفاق دلپسندی برای خانواده ما پیش نمیاد. ما روزهای متوالی رو میگذرونیم بدون اون که کوچکترین تغییری پیش بیاد یا تفریحی داشته باشیم.
جو فریاد زد: