مگ گفت:
- مادر، چیز دیگه ای هم هست که باید به شما بگم.
جو پرسید:
- من باید برم؟
مگ گفت:
- نه، خودت میدونی که من همه چیز رو به تو می گم.
مادر در عین نگرانی، لبخندی زد و گفت:
- ما منتظریم.
- خب، من به شما گفتم که اونا لباسمو عوض کردن ولی نگفتم که منو به چه شکلی درآوردن. لوری اصلا از لباس من خوشش نیومد. یه مرد گفت که شکل «عروسک رنگ کرده» شدم. البته احمقانه بود ولی برای امتحان می خواستم بدونم توی اون لباسها چه شکلی میشم. من خیلی متأسفم مادر.
مادر پرسید:
- تمام ماجرا همین بود مگ؟ من تصور می کنم از چیز دیگه ای هم ناراحت هستی.
مگ گفت:
-بله.
و سخنان خانم موفات درباره لوری را بیان کرد و افزود:
- او گفت شما نقشه کشیدین یکی از ما با او ازدواج کنه، چون ارث خیلی زیادی بهش میرسه.
خانم مارچ، خیلی خشمگین شد. جو فورا فریاد زد:
- حرفی از این احمقانه تر نشنیده ام. اگر موفاتهارو ببینم! و لوری
- مادر، چیز دیگه ای هم هست که باید به شما بگم.
جو پرسید:
- من باید برم؟
مگ گفت:
- نه، خودت میدونی که من همه چیز رو به تو می گم.
مادر در عین نگرانی، لبخندی زد و گفت:
- ما منتظریم.
- خب، من به شما گفتم که اونا لباسمو عوض کردن ولی نگفتم که منو به چه شکلی درآوردن. لوری اصلا از لباس من خوشش نیومد. یه مرد گفت که شکل «عروسک رنگ کرده» شدم. البته احمقانه بود ولی برای امتحان می خواستم بدونم توی اون لباسها چه شکلی میشم. من خیلی متأسفم مادر.
مادر پرسید:
- تمام ماجرا همین بود مگ؟ من تصور می کنم از چیز دیگه ای هم ناراحت هستی.
مگ گفت:
-بله.
و سخنان خانم موفات درباره لوری را بیان کرد و افزود:
- او گفت شما نقشه کشیدین یکی از ما با او ازدواج کنه، چون ارث خیلی زیادی بهش میرسه.
خانم مارچ، خیلی خشمگین شد. جو فورا فریاد زد:
- حرفی از این احمقانه تر نشنیده ام. اگر موفاتهارو ببینم! و لوری