نام کتاب: زنان کوچک
فصل ششم

بث به آرزوی خود می رسد

پس از دیدار جو با لوری، زندگی تازه ای برای پسرک آغاز شد. خانم مارچ از دیدن او ابراز خوشحالی می کرد و او هرگاه دلش می خواست به خانه آنها می رفت. او و چهار دختر، خیلی زود دوستان صمیمی شدند. لوری، دیگر کمتر درس می خواند اما آقای لاورنس پیر چون می دید که او با دوستان همسن خود خوشحال است، احساس خشنودی می کرد.
در خانه بزرگ ، میهمانیهای عصرانه برگزار می شد و لوری و دخترها نمایشنامه اجرا می کردند و به میهمانی می رفتند.
مگ دوست داشت در اطراف خانه بزرگ، قدم بزند. جو ساعتها در اتاق مطالعه می نشست و به خواندن کتاب مشغول می شد و امی به نظاره تابلوها می پرداخت. فقط بث بشدت می ترسید که به آن خانه برود. او دلش می خواست که پیانوی بزرگ را بنوازد، ولی بقدری از آقای لاورنس می ترسید که جرأت نمی کرد به آن نزدیک شود.
هنگامی که آقای لاورنس به این موضوع پی برد، کوشید تا مسأله را برای بث حل کند. یک روز، وقتی که به دیدار خانم مارچ و چهار

صفحه 24 از 156