فصل سی ام
زیر چتر
آقای بائر برای انجام کاری از نیویورک به آنجا رفته بود و اکنون، چند هفته می گذشت و طی این مدت، او چندین بار به دیدار خانواده مارچ رفت. پس از آن، یک هفته سپری شد و از او خبری نشد. و جو که اندکی ناراحت بود دلش می خواست دلیل این موضوع را بداند. یک روز عصر جو به مادرش گفت:
- مادر، از شهر چیزی نمی خواهید بخرم؟ می خوام به شهر برم و به خورده کاغذ برای نوشتن تهیه کنم.
خانم مارچ آنچه لازم داشت به جو گفت که تهیه کند و سپس افزود:
- اگر به دیدن آقای بائر رفتی او را برای نوشیدن چای به خونه بیار. من خیلی دلم میخواد اون مرد عزیز رو دوباره ببینم.
جو اندیشید: «مادر خیلی به من لطف داره. اگر مادرها مشکلات دختراشون رو حل نمی کردند اونا چیکار باید می کردند؟»
او مقداری کاغذ خرید و می خواست چیزهائی را که مادرش گفته بود تهیه کند که آقای بائر را دید. آقای بائر از دیدن او خیلی خوشحال شد و
زیر چتر
آقای بائر برای انجام کاری از نیویورک به آنجا رفته بود و اکنون، چند هفته می گذشت و طی این مدت، او چندین بار به دیدار خانواده مارچ رفت. پس از آن، یک هفته سپری شد و از او خبری نشد. و جو که اندکی ناراحت بود دلش می خواست دلیل این موضوع را بداند. یک روز عصر جو به مادرش گفت:
- مادر، از شهر چیزی نمی خواهید بخرم؟ می خوام به شهر برم و به خورده کاغذ برای نوشتن تهیه کنم.
خانم مارچ آنچه لازم داشت به جو گفت که تهیه کند و سپس افزود:
- اگر به دیدن آقای بائر رفتی او را برای نوشیدن چای به خونه بیار. من خیلی دلم میخواد اون مرد عزیز رو دوباره ببینم.
جو اندیشید: «مادر خیلی به من لطف داره. اگر مادرها مشکلات دختراشون رو حل نمی کردند اونا چیکار باید می کردند؟»
او مقداری کاغذ خرید و می خواست چیزهائی را که مادرش گفته بود تهیه کند که آقای بائر را دید. آقای بائر از دیدن او خیلی خوشحال شد و