نام کتاب: زنان کوچک
فصل بیست و هفتم

لوری و امی

لوری نزد پدربزرگ خود به لندن بازگشت و تمامی اوقاتش را در دفتر کشتیرانی می گذراند و هر چه بیشتر با امور تجاری آشنا میشد، کمتر بنظرش نامطلوب می آمد. شبها ساعتی به موسیقی گوش فرامیداد و در نامه هائی که برای امی می فرستاد مینوشت به چه کارهائی مشغول است. شگفت آن که دیگر زیاد به جو نمی اندیشید. مدتها گذشته بود و برایش نامه ای ننوشته بود. جو در آخرین نامه خود، خبرهای تأسف انگیزی نوشته بود. جو نوشته بود:
«لوری عزیز خوشحالم که از خودت خبر دادی. من خیلی متأسفم چرا نامه ای برایت ننوشتم و چرا نامه من موجب ناراحتی تو می شود. بث بشدت بیمار است و من بیشتر اوقات را در کنار او می گذرانم. از این که امی را در نیس دیدی، خیلی خوشحالم. اگر برایش نامه نوشتی لطفاً به او ننویس که بیماری بث شدت یافته. ما از صمیم قلب آرزو می کنیم وقتی که امی به خانه می آید، بث در کنار ما باشد. لوری عزیز، خداحافظ. لطفاً همیشه، جائی در قلبت برای «جو»ی خودت

صفحه 145 از 156