دوستت داشتم جو. من سعی کردم علاقه خودم رو ابراز کنم ولی تو اجازه نمیدادی . حالا باید به من جواب بدی، دیگه نمیتونم به این وضع ادامه بدم.
جو گفت:
- من می خواستم که تورو از تردید نجات بدم. فکر می کردم که می فهمی...
- من میدونم که این کار رو می کردی اما دخترها خیلی عجیب هستن و آدم هیچ وقت نمیدونه که منظور اونا چیه. اونا جواب منفی میدن در حالی که منظورشون «بله» است و فقط برای سرگرمی این کار رو می کنند که یک مرد عقل از سرش بپره.
- لوری تو میدونی که این طور آدمی نیستم. تو برای من خیلی عزیزی. تو بهترین دوستی هستی که من تابحال داشته ام و حالا که با نمره های خوب، کالج رو تمام کردی بهت افتخار می کنم. اما من نمیتونم اونطوری که تو دوستم داری، دوستت داشته باشم. من خیلی سعی کردم اما نتونستم.
۔ جو! واقعاً این طوره؟
او گفت:
- اوه لوری، متأسفم. امیدوارم که موضوع رو خیلی جدی نگیری. من نمی تونم جلو این احساس رو بگیرم. تو میدونی که آدم نمیتونه به خودش تلقین کنه که عاشق کسی بشه.
- بعضی دخترها این کار رو می کنند.
- من باور نمی کنم که عشقی حقیقی باشه بنابراین دلم نمیخواد امتحانش کنم .
جو گفت:
- من می خواستم که تورو از تردید نجات بدم. فکر می کردم که می فهمی...
- من میدونم که این کار رو می کردی اما دخترها خیلی عجیب هستن و آدم هیچ وقت نمیدونه که منظور اونا چیه. اونا جواب منفی میدن در حالی که منظورشون «بله» است و فقط برای سرگرمی این کار رو می کنند که یک مرد عقل از سرش بپره.
- لوری تو میدونی که این طور آدمی نیستم. تو برای من خیلی عزیزی. تو بهترین دوستی هستی که من تابحال داشته ام و حالا که با نمره های خوب، کالج رو تمام کردی بهت افتخار می کنم. اما من نمیتونم اونطوری که تو دوستم داری، دوستت داشته باشم. من خیلی سعی کردم اما نتونستم.
۔ جو! واقعاً این طوره؟
او گفت:
- اوه لوری، متأسفم. امیدوارم که موضوع رو خیلی جدی نگیری. من نمی تونم جلو این احساس رو بگیرم. تو میدونی که آدم نمیتونه به خودش تلقین کنه که عاشق کسی بشه.
- بعضی دخترها این کار رو می کنند.
- من باور نمی کنم که عشقی حقیقی باشه بنابراین دلم نمیخواد امتحانش کنم .