فصل بیستم
خانه کوچک
از زمانی که خانواده مارچ، با لوری و جان بروک در یک عصر زمستان - همان گونه که در فصل قبل گفتیم - پیرامون آتش نشسته بودند، بیش از یک سال می گذشت...
جان بروک در اداره ای مشغول کار شده بود و بسختی می کوشید که پولی تهیه کند و برای مگ، خانه ای بسازد. مگ، زیباتر از گذشته می نمود. او اوقات خود را با کار و انتظار می گذراند و به آموختن چیزهائی که می دانست پس از ازدواج ضروری خواهد بود می پرداخت.
جو دیگر به خانه عمه مارچ نرفت ولی چون امی طی مدت بیماری بث به نزد او رفته بود و پیرزن با او مأنوس شده بود از امی خواست که اوقاتی را با او بگذراند و بازاء آن متعهد شد که وسایل تعلیم طراحی او را نزد بهترین معلم شهر فراهم کند. امی از این اقدام، بسیار خوشحال شد و موجباتی فراهم گردیده بود که جو بیشتر به نویسندگی بپردازد و از این رو، خیلی خشنود بود. او برای روزنامه ها داستان می نوشت و گهگاه
خانه کوچک
از زمانی که خانواده مارچ، با لوری و جان بروک در یک عصر زمستان - همان گونه که در فصل قبل گفتیم - پیرامون آتش نشسته بودند، بیش از یک سال می گذشت...
جان بروک در اداره ای مشغول کار شده بود و بسختی می کوشید که پولی تهیه کند و برای مگ، خانه ای بسازد. مگ، زیباتر از گذشته می نمود. او اوقات خود را با کار و انتظار می گذراند و به آموختن چیزهائی که می دانست پس از ازدواج ضروری خواهد بود می پرداخت.
جو دیگر به خانه عمه مارچ نرفت ولی چون امی طی مدت بیماری بث به نزد او رفته بود و پیرزن با او مأنوس شده بود از امی خواست که اوقاتی را با او بگذراند و بازاء آن متعهد شد که وسایل تعلیم طراحی او را نزد بهترین معلم شهر فراهم کند. امی از این اقدام، بسیار خوشحال شد و موجباتی فراهم گردیده بود که جو بیشتر به نویسندگی بپردازد و از این رو، خیلی خشنود بود. او برای روزنامه ها داستان می نوشت و گهگاه