و وقتی می خندد، ابروهایش و کنار دهانش اصلا تکان نمی خورد و مهم تر از همه این که پس از عمری زندگی و سه بار شوهر کردند، به این نتیجه رسیده است که شوهر ایده آل او از این نو کیسه و تازه به دوران رسیده ها هم نباید باشد. و دیگر این که کم کم دارد باورش می شود که تنها مانع بزرگ در راه وصول به شوهر ایده آل، عیب کوچکی است که در دماغ او است و این روزها در این فکر است که برود و با یک جراحی «پلاستیک»، دماغش را درست کند.
3:دفترچه ی بیمه
تازه زنگ تفریح را زده بودند و معلم ها، یک یک، از میان هیاهوی بچه هایی که با سر و صدا، توی حیاط مدرسه ریخته بودند، و دوان دوان به طرف منبع آب هجوم آورده بودند، فرار می کردند و به طرف دفتر پناه می آوردند. اتاق کوچک بود. میز ناظم مدرسه نصف آن را گرفته بود. و به سختی می شد رفت و آمد کرد. دور تا دور بالای اتاق را سیم های چرک و سیاه برق و تلفن و زنگ اخبار پوشانده بود. بالای سر میز ناظم مدرسه عکس قاب گرفته و بزرگ جوانکی با لباس پیشاهنگی، خاک گرفته و رنگ و رو رفته، به دیوار آویزان بود. غیر از صندلی های دور اتاق، یک گنجه و یک چوب رخت و یک روشویی حلبی و یک تابلوی بزرگ اخطارها و اعلان های اداری، دیگر اثاث اتاق بود. یک عکس دسته جمعی کوچک هم روی بخاری بود که دیپلمه های نمی دانم کدام سال
3:دفترچه ی بیمه
تازه زنگ تفریح را زده بودند و معلم ها، یک یک، از میان هیاهوی بچه هایی که با سر و صدا، توی حیاط مدرسه ریخته بودند، و دوان دوان به طرف منبع آب هجوم آورده بودند، فرار می کردند و به طرف دفتر پناه می آوردند. اتاق کوچک بود. میز ناظم مدرسه نصف آن را گرفته بود. و به سختی می شد رفت و آمد کرد. دور تا دور بالای اتاق را سیم های چرک و سیاه برق و تلفن و زنگ اخبار پوشانده بود. بالای سر میز ناظم مدرسه عکس قاب گرفته و بزرگ جوانکی با لباس پیشاهنگی، خاک گرفته و رنگ و رو رفته، به دیوار آویزان بود. غیر از صندلی های دور اتاق، یک گنجه و یک چوب رخت و یک روشویی حلبی و یک تابلوی بزرگ اخطارها و اعلان های اداری، دیگر اثاث اتاق بود. یک عکس دسته جمعی کوچک هم روی بخاری بود که دیپلمه های نمی دانم کدام سال