نام کتاب: زن زیادی
دست به تر و خشک نزدن، گوجه فرنگی روی صورت،...اصلا حظ می کرد. یک ماه به این طریق گذشت. درست است که آقا کمی لاغر شده بود، اما به خانم نزهت الدوله هرگز مثل این یک ماه خوش نگذشته بود. از روز اول ماه دوم عروسی شان، زن و شوهر شروع کردند به پس دادن بازدیدها. هر روز دو سه جا می رفتند؛ ولی مگر به این زودی ها تمام می شد؟ و بدتر از همه این بود که خانم نزهت الدوله خسته می شد. روز دوم یا سوم دید و بازدید بود که عصر به خانه خواهر نزهت الدوله رفتند که شوهرش وزیر بود و با اصرار شب هم ماندند. یک وزیر، به هر صورت نمی توانست با یک نماینده مجلس و یا یک رییس ایل کاری نداشته باشد و خواهرها هم انگار یک عمر همدیگر را ندیده بودند! چه حرف ها داشتند که بزنند تا دو ی بعد از نیمه شب بیدار بودند و قرار و مدارها و درد دل ها و نقشه ها...و بعد هم خوابیدند و صبح هنوز خانم نزهت الدوله از رخت خواب بیرون نیامده بود که شوهرش را پای تلفن خواستند که بله باز دیشب خانه را دزد زده. خواهر آقا را توی یک اتاق کرده اند و درش را بسته اند. سیم تلفن را بریده اند و دست و پای هر هفت خدمتکار خانه را بسته اند. و توی انبار حبس کرده اند و هر چه در خانه بوده است،

صفحه 46 از 161