این دزدی کلان را قضا و بلایی دانست که قرار بود به جان سعادت تازه آن ها بزند.
تاسف بر اموال دزد زده نمی ماند. نمی گذاشت خانم حتی از جایش تکان بخورد. خودش خمیر دندان روی مسواک خانم می گذاشت. آب دوش و وان را خودش سرد و گرم می کرد. لقمه برایش می گرفت. بند لباس زیرش را می بست. خلاصه این که دو هفته از مجلس مرخصی گرفته بود رو در خانه را به روی اغیار بسته بود و سیر تا پیاز کارهای خانه را خودش می رسید و راستی نمی گذاشت آب در دل خانم تکان بخورد. خانم نزهت الدوله هم در این مدت خانه دیگرش را فروخت و از نو جای اثاث دزد برده را پر کرد. قالی ها و مبل ها و پرده ها، هرکدام زینت یک موزه بودند. هر اتاقی «رادیوگرام» و «یخچال» و «کولر» جداگانه داشت و زن و شوهر هر چه خواستند، در نزدیک ترین فاصله دستشان بود. در این نیمه ماه عسل، آقا همه کاره بود. به کلفت نوکرها سرکشی می کرد و به باغبان ها و گل کاری های فصل به فصلشان می رسید. برق و تلفن و آب و اجاره خانه را مرتب کرده بود و حتی با کمک هایی که در یک
تاسف بر اموال دزد زده نمی ماند. نمی گذاشت خانم حتی از جایش تکان بخورد. خودش خمیر دندان روی مسواک خانم می گذاشت. آب دوش و وان را خودش سرد و گرم می کرد. لقمه برایش می گرفت. بند لباس زیرش را می بست. خلاصه این که دو هفته از مجلس مرخصی گرفته بود رو در خانه را به روی اغیار بسته بود و سیر تا پیاز کارهای خانه را خودش می رسید و راستی نمی گذاشت آب در دل خانم تکان بخورد. خانم نزهت الدوله هم در این مدت خانه دیگرش را فروخت و از نو جای اثاث دزد برده را پر کرد. قالی ها و مبل ها و پرده ها، هرکدام زینت یک موزه بودند. هر اتاقی «رادیوگرام» و «یخچال» و «کولر» جداگانه داشت و زن و شوهر هر چه خواستند، در نزدیک ترین فاصله دستشان بود. در این نیمه ماه عسل، آقا همه کاره بود. به کلفت نوکرها سرکشی می کرد و به باغبان ها و گل کاری های فصل به فصلشان می رسید. برق و تلفن و آب و اجاره خانه را مرتب کرده بود و حتی با کمک هایی که در یک