نام کتاب: زن زیادی
از آدم های تازه به دوران رسیده ای که نمی دانستند پالتو و کلاهشان را به دست چه کسی بسپارند و اولین پیش خدمتی را که سر راهشان می دیدند، خیال می کردند سفیر ینگه دنیاست. خانم نزهت الدوله، اول کاری که کرد این بود که خانه ای مجزا گرفت و ماشینی خرید و چهارشنبه ها را روز نشست قرارداد و خودش زمام کارها را به دست گرفت. گرچه از روی اکراه و اجبار، ولی دو سه بار پیش وزیر جدید خارجه فرستاد و به هوای دیدن بچه ها و نوه هایش مخفیانه به خانه شوهر سابق دخترای شوهر کرده خودش رفت و آمد می کرد و تور می انداخت.
حیف که پدرش مرده بود، و گرنه کار را دو سه روزه رو به راه می کرد. اما اوضاع عوض شده بود و نه تنها پدر او مرده بود، بلکه اصلا زبان دیگری در مجالس به کار می رفت و آدم ها ناشناس بودند و از دوستان قدیم خبری نبود.
خانم نزهت الدوله نمی داسنت چه شده ولی همین قدر می دید که کسی گوشش به حرف های او در باب شوهر ایده آل بدهکار نیست. همه در فکر آزادی بودند، در فکر املاک واگذاری بودند، در فکر مجلس بودند و در فکر جواز گندم و جو بودند

صفحه 37 از 161