شد عروس و داماد چند ماهی به اهواز بروند و سر و صداها که خوابید، برگردند. و در همین مدت بود که معلوم نشد چه کسی بو برد و به گوش پدر رساند و همه اقوام به دست و پا افتادند و عاقبت کشف شد که شوهر ایده آل خانم نزهت الدوله دو تا زن دیگر در همین تهران دارد. حسن کار در این بود که صاحب عله حاضر نبود و در غیاب او حتی احتیاج به این نبود که وزیر داخله رسما مداخله کند و تلفنی به کسی بزند و همان خاله زنک های فامیل، یک ماهه نشانی خانه آن دو زن دیگر را پیدا کردند هیچ، حتی دفتر خانه هایی را که ازدواج در آن ها ثبت شده بود، نشان کردند و عروس و داماد که بی خبر از همه جا از ماه عسل برگشتند، قضیه را آفتابی کردند. به نزهت الدوله در این سه ماهه آن قدر خوش گذشته بود که اصلا این حرف ها را باور نمی کرد، تا عاقبت خودش را برداشتند و به یکی یکی خانه ها و دفتر خانه ها بردند تا قانعش کردند. ولی تازه، شوهر حاضر به طلاق نبود. نظامی بود و یک دنده بود و رشادت هایی را که در جنوب به خرج داده بود، رنگ و وارنگ روی سینه اش کوبیده بود و خیال می کرد با همین نوارها و