می کند. روزی سه ساعت از وقتش را پای آینه می گذراند. ده ساعت می خوابد و باقی مانده را صرف دید و بازدیدهایش می کند، و حالا دیگر همه دوستان و اقوام می دانند که اگر به خانه شان می آید و اگر در سوگ و سرورشان شرکت می کند و اگر گل ها و هدیه های گران برای زایمان ها و ازدواج ها و خانه عوض کردن هاشان می برد، و اگر برای تازه عروس ها پا گشا می دهد، همه برای این است که با آدم تازه ای -یعنی مرد تازه ای- آشنا شود. چون دیگر هیچ یک از خویشان و دوستان دور و نزدیک باقی نمانده است که لااقل یکی دوبار برای خانم نزهت الدوله وساطت نکرده باشد و سراغی از شوهر «ایده آل» به او نداده باشد. خانم نزهت الدوله، قد بلندی دارد و این خودش کم چیزی نیست. دماغش گرچه خیلی باریک است ولی ...ای...بفهمی نفهمی میلی به سمت راست دارد. البته نه خیال کنید کج است. ابدا! اگر کج بود که فورا می رفت و با یک جراحی (پلاستیک)، راستش می کرد. فقط یک کمی نمی شود گفت عیب، بلکه همان یک کمی میل به سمت راست دارد. صدایش خیلی نازک است. وقتی حرف می زند، هرگز اخم نمی کند و