کاش به جون هووت خورده بود. اگه بچه دار بشه و تو رو پیش شوهرت سکه یه پول بکنه، بهتره یا ماهی های آب انبارشون بمیره؟»
«آخه عمقزی بدیش اینه که فرداش آب انبار رو خالی کردن. یعنی نکنه بو برده باشن؟»
«نه، ننه. اون طلسم یه روزه آب شده. خیالت تخت باشه. الهی به حق پنش تن که نومید برنگردی!»
و سرش را رو به طاق کرد و زیر لب زمزمه ای را با دود قلیان بیرون فرستاد. و هنوز دوباره قلیان را به صدا در نیاورده بود که صدای بی بی زبیده از آن طرف مطبخ بلند شد که به یک نقطه مات زده، می پرسید:
«مریم خانم! واسه دختر دم بختت فکری کردی؟»
«چه فکری دارم بکنم بی بی؟ منتظر بختش نشسته. مگه ما چه کردیم؟ انقدر تو خونه بابا نشستیم، تا یک قرمساقی آمد دستمون رو گرفت و ورداشت و برد. باز رحمت به شیر ما که گذاشتیم دخترمون سه تا کلاس هم درس بخونه. ننه بابای ما که از این هم در حقمون کوتاهی کردند. خدا رفتگان همه رو به صاحب این دستگاه ببخشه.»
«ای ننه. دعا کن پیشونیش بلند باشه. درس خونده هاشم این روزها
«آخه عمقزی بدیش اینه که فرداش آب انبار رو خالی کردن. یعنی نکنه بو برده باشن؟»
«نه، ننه. اون طلسم یه روزه آب شده. خیالت تخت باشه. الهی به حق پنش تن که نومید برنگردی!»
و سرش را رو به طاق کرد و زیر لب زمزمه ای را با دود قلیان بیرون فرستاد. و هنوز دوباره قلیان را به صدا در نیاورده بود که صدای بی بی زبیده از آن طرف مطبخ بلند شد که به یک نقطه مات زده، می پرسید:
«مریم خانم! واسه دختر دم بختت فکری کردی؟»
«چه فکری دارم بکنم بی بی؟ منتظر بختش نشسته. مگه ما چه کردیم؟ انقدر تو خونه بابا نشستیم، تا یک قرمساقی آمد دستمون رو گرفت و ورداشت و برد. باز رحمت به شیر ما که گذاشتیم دخترمون سه تا کلاس هم درس بخونه. ننه بابای ما که از این هم در حقمون کوتاهی کردند. خدا رفتگان همه رو به صاحب این دستگاه ببخشه.»
«ای ننه. دعا کن پیشونیش بلند باشه. درس خونده هاشم این روزها