نام کتاب: زن زیادی
تا نطفه تخم مرغ فراهم کردن، کار آسونی بود؟ اونم یک هفته تموم بقال چقال که هیچی، دیگه همه مشتری های چلوکبابی زیر بازارچه هم منو شناخته بودن. می بینی که از هیچی کوتاهی نکرده ام. اما چی کار کنم که قسمتم نیست. بایس بچه های طاق و جفت مردمو ببینم و آه بکشم. شوهرم هم که دست وردار نیست و تازه به کله اش زده که دوا و درمون پیش این دکترا فایده نداره. می خواد ورم داره ببره فرنگستون.»
«واه! واه! سر برهنه تو دیار کفرستون! همینت مونده که تن و بدنت رو بدی به دست این کافرهای خدا نشناس؟ تازه مگه خیال می کنی چه غلطی می کنن؟ فوت و فن کار همشون پیش خودمه. نطفه سگ و گربه رو می گیرن می کنن تو شکم زن های مردم.»
«حالا که حرفه عمقزی. نه اون پولش رو داره، نه من از خونه بابام آوردم. خرج داره؛ بی خودی که نیست.»
عمقزی زغال های نیمه گرفته سر قلیان را با دستش زیر و رو کرد و رو به مریم خانم گفت:
«خوب مادر، تو چیکار کردی؟»
«هیچی همین جوری چشم به راهم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشه. با این تو حوض افتادن فاطمه هم که نصف العمر شده ام. حتما دخترکم رو

صفحه 17 از 161