کرده است. و بی چاره برادرم که حتما نه رویش می شود برود اسباب و اثاثیه مرا بیاورد، و نه کار دیگری از دستش برمی آید. آخر این مرد که بدقواره، خودش توی محضر کار می کند و همه راه و چاه ها را بلد است. جایی نخوابیده بود که آب زیرش را بگیرد. از کجا که سرهزار تا بدبخت دیگر، عین همین بلا را نیاورده باشد؟ اما نه. هیچ پدرسوخته پپه ای از من پپه تر و بدبخت تر نیست. و مادر و خواهرش را بگو که هی به رخ من می کشیدند که خانه فلانی و فلانی برای پسرشان خواستگاری رفته اند! ولی کدام پدرسوخته ای حاضر می شود با این ارنعوت های مرده شور برده سر کند؟ جز من خاک بر سر؟ که هی دست روی دست گذاشتم و نشستم تا این یک کف دست زندگی ام را روی سرم خراب کردند؟