چه طور ممکن است وقتی با یک مرد غریبه روبه رو می شود، دست و پایش را گم نکند؟ من که از این دخترهای مدرسه رفته قرشمال امروزی نبودم تا هزار مرد غریبه را تر و خشک کرده باشم. آن هم مرد غریبه ای که خواستگاری آمده است.
راستی لال شده بودم. و هرچه خودم را خوردم، چیزی نداشتم که بگویم. اما یک مرتبه خدا خودش به دادم رسید. همان طور که چشمم روی میز میخ کوب شده بود، به یاد شربت افتادم. هول هولکی گفتم :
«شربت گرم میشه آقا!»
ولی آقا را نتوانستم درست بگویم. آب بیخ گلویم جست و حرفم را نیمه تمام گذاشتم. ولی او دستش که به طرف لیوان شربت رفت من جرات بیش تری پیدا کردم و گفتم:
«آقا سیگار میل دارین؟»
و از اتاق پریدم بیرون. وای که چه حالی داشتم! اگر برادرم نبود و باز من مجبور می شدم برایش سیگار هم ببرم؟! ولی خدا جوانی اش را ببخشد.چه برادر نازنینی است! اگر او را هم نداشتم، چه می کردم؟ وقتی حال مرا دید که وحشت زده از پله ها پایین می روم، گفت :
«خواهر چته؟ مگه چی شده؟ مگه همه مردم شوهر نمی کنن؟»
و خودش رفت بالا و برای او سیگار برد. و دیگر کار تمام بود. این اولین مرتبه بود
راستی لال شده بودم. و هرچه خودم را خوردم، چیزی نداشتم که بگویم. اما یک مرتبه خدا خودش به دادم رسید. همان طور که چشمم روی میز میخ کوب شده بود، به یاد شربت افتادم. هول هولکی گفتم :
«شربت گرم میشه آقا!»
ولی آقا را نتوانستم درست بگویم. آب بیخ گلویم جست و حرفم را نیمه تمام گذاشتم. ولی او دستش که به طرف لیوان شربت رفت من جرات بیش تری پیدا کردم و گفتم:
«آقا سیگار میل دارین؟»
و از اتاق پریدم بیرون. وای که چه حالی داشتم! اگر برادرم نبود و باز من مجبور می شدم برایش سیگار هم ببرم؟! ولی خدا جوانی اش را ببخشد.چه برادر نازنینی است! اگر او را هم نداشتم، چه می کردم؟ وقتی حال مرا دید که وحشت زده از پله ها پایین می روم، گفت :
«خواهر چته؟ مگه چی شده؟ مگه همه مردم شوهر نمی کنن؟»
و خودش رفت بالا و برای او سیگار برد. و دیگر کار تمام بود. این اولین مرتبه بود