نام کتاب: زمانی برای کشتن
« حالش چطور است؟ » « حال کی؟ » « دختر هیلی.» | « تعریفی ندارد. در بیمارستان بستری است. » « ماجرا از چه قرار است؟ » « هنوز از جزئیات ماجرا اطلاعی نداریم. دخترک قادر نبود اطلاعاتی به ما بدهد. مادرش او را برای خرید فرستاده بود. خانواده ی هیلی در خیابان «کرافت رود » پشت فروشگاه بیتز زندگی می کنند. » « بله، می دانم. » | « آن دو نفر یک جوری دخترک را سوار وانت کاب کردند و به جنگل بردند. » « هر دو نفر؟ » « بله. ولی قضیه به اینجا ختم نمی شود؛ آنها دخترک را به قصد کشت کتک زده بودند. بعضی از اقوام هیلی نتوانستند او را بشناسند. » جیک سری تکان داد و گفت: « چه ماجرای کثیفی »

صفحه 44 از 765