« حالش چطور است؟ »
« حال کی؟ »
« دختر هیلی.» |
« تعریفی ندارد. در بیمارستان بستری است. »
« ماجرا از چه قرار است؟ »
« هنوز از جزئیات ماجرا اطلاعی نداریم. دخترک قادر نبود اطلاعاتی به ما بدهد.
مادرش او را برای خرید فرستاده بود. خانواده ی هیلی در خیابان «کرافت رود » پشت فروشگاه بیتز زندگی می کنند. »
« بله، می دانم. » |
« آن دو نفر یک جوری دخترک را سوار وانت کاب کردند و به جنگل بردند. »
« هر دو نفر؟ »
« بله. ولی قضیه به اینجا ختم نمی شود؛ آنها دخترک را به قصد کشت کتک زده بودند.
بعضی از اقوام هیلی نتوانستند او را بشناسند. »
جیک سری تکان داد و گفت: « چه ماجرای کثیفی »