نام کتاب: زمانی برای کشتن
« آن کاکاسیاهی را که چند سال پیش به اتهام قتل محاکمه کردند به خاطر می آورید؟ همان کسی که هیلی نام دارد و شما موفق شدید حکم تبرئه ی او را بگیرید؟ » « لستر هیلی، مسلم است که یادم می آید. » | « برادرش را که کارل لی نام دارد هم می شناسید؟ » | « بله، خیلی هم خوب می شناسم. من همه ی خانواده ی هیلی را می شناسم. من وكیل تقریبا همه ی آنها بوده ام. » « دختر کوچک او قربانی این جنایت شده است. » « شوخی می کنید؟ » « نه. » « دخترک چند سال دارد؟ » « ده سال. » بقیه ی مشتریان به صحبتهایشان ادامه دادند، اما اشتهای یک دیگر کور شده بود. به قهوه اش خیره شد و به حرفهای مردم گوش داد که درباره ی ماهیگیری و مزایا و عیوب ماشینهای ژاپنی حرف می زدند. بعد از آنکه برادران وست، میز را ترک کردند، جیک به سراغ معاونین کلانتر رفت و سر میز آنها نشست.

صفحه 43 از 765