ظرف یک ثانیه، سکوت بر کافه حکمفرما شد و همه نگاهها متوجه جیک گردید.
بریگانس بلغورش را قورت داد. چیزی که او را متعجب و غافلگیر نمود، نه خود این سوال بلکه واکنشی بود که طرح آن در میان مشتری ها به وجود آورد.
جیک تکرار کرد: « بیلی ری کاب... » و در حالی که در انتخاب کلمات کاملا دقت می
کرد پرسید: « در چه موردی؟ »
پر اتر گفت: «در رابطه با مواد مخدر؛ چهار سال قبل او را در حال فروش مواد دستگیر
کردیم و دوره ی محکومیتش را در زندان پارچمن گذراند و سال پیش آزاد شد. »
جیک مورد را به خاطر آورد: «نه، من وكیل او نبودم. فکر می کنم از شهر ممفیس وكیل گرفته بود. »
پر اتر با رضایت سری تکان داد و به خوردن شیرینی مشغول شد. اما بریگانس همچنان منتظر بود. پس از چند لحظه پرسید: «چرا این سوال را مطرح کردید؟ مگر دوباره کاری دست خودش داده است؟ »
« دیشب او را به اتهام تجاوز به عنف دستگیر کردیم. »
« تجاوز به عنف؟ »
« بله، او و رفیقش پیت ویلارد را دستگیر کردیم. »
« به چه کسی تجاوز کرده اند؟ »