نام کتاب: زمانی برای کشتن
جیک ساعت شش وارد کافه تریا شد و پنج دقیقه را صرف دست دادن با دوستان و | سلام و احوالپرسی با حاضرین کرد. سرانجام پشت میزی نشست و پس از چاق سلامتی با خانم « دل » گارسون کافه، به او گفت که برایش قهوه، نان تست، مربا و بلغور بیاورد. دل مانند همیشه دستی به سر و روی جیک کشید، او را « عزیز جان » صدا کرد و دور و برش پلکید. رفتار دل با سایر مشتری ها خشن و همراه با غرولند بود، اما با جیک رفتاری بسیار دوستانه داشت. جیک همراه با تیم «نانلی » مکانیک نمایندگی شورلت، و برادران «وست » که نام یکی از آن ها « بیل » و نام دیگری « برت » بود و هر دو در کارخانه ی کفش سازی واقع در شمال شهر کلانتون کار می کردند، صبحانه خورد. جیک سه قطره ادویه به بلغور اضافه کرد، آن را با مقداری کره مخلوط نمود و روی نان تست، مربا مالید. پس از انجام این مقدمات، یک جرعه قهوه نوشید و به خوردن صبحانه مشغول شد. آنها مدتی به گفتگو در این مورد پرداختند که چه موقع و در چه رودخانه ای می توان بهترین ماهی را صید کرد. دو متر آنطرف تر از میز جیک، سه معاون کلانتر در گوشه ای کنار پنجره نشسته بودند و صبحانه می خوردند. بلند قدترین آنها که « مارشال پراتر » نام داشت، برگشت و با صدای بلند پرسید: « ببینم جیک، شما چند سال پیش وکالت بیلی ری کاب را بر عهده داشتید، اینطور نیست؟ »

صفحه 41 از 765