« جیک بریگانس » گیج و خواب آلود فاصله تخت تا دستشویی را طی کرد و در آنجا با چشمان نیمه باز به جست و جوی ساعت رومیزی ای پرداخت که صدای گوشخراش زنگش او را آزار می داد. ساعت را در همان محل همیشگی پیدا کرد و با نشان دادن تکمه ی آن، سکوت را دوباره بر قرار نمود. ساعت پنج و نیم روز چهارشنبه پانزدهم ماه مه بود.
در حالیکه نفس را در سینه حبس کرده بود، در تاریکی به صدای تپش شدید قلبش
گوش داد و به عددهای درخشان روی ساعت دیجیتال - که از آن متنفر بود- خیره
شد. صدای گوش آزار آن حتی در خیابان هم شنیده می شد. هر روز صبح در همین
ساعت به چنان حالتی دچار می شد که فکر می کرد با سکته قلبی فاصله ی چندانی ندارد. تقریبا سالی دو بار موفق می شد همسرش «کارلا » را برای انجام این