نام کتاب: زمانی برای کشتن
اوزی موهای بیلی ری را گرفت، او را از صندلی بلند کرد و با صورت به زمین زد. روی او نشست، زانویش را پشت کمر او گذاشت، باتون را جلوی خرخره اش قرار داد و با زانو به کمر او فشار آورد. بیلی ری ناله را سر داد و به خرخر افتاد؛ چیزی نمانده بود که فشار باتون حنجره اش را پاره کند. والز به دست های بیلی ری دستبند زد و آنگاه دوباره موهای او را گرفت، کشان کشان از کافه بیرون برد و در کنار ویلارد در صندلی عقب ماشین پلیس نشاند. داستان تجاوز به تونیا بسرعت در همه جا پخش شد. عده ی بیشتری از دوستان و خویشاوندان برای عیادت دخترک به بیمارستان رفتند، جمعیت زیادی در اتاق انتظار نشسته و عده ای در راهرو ایستاده بودند. تونیا را از اتاق عمل بیرون آورده بودند، ولی حالش همچنان بحرانی بود. اوزی با برادر گوان صحبت کرد، خبر بازداشت آن دو نفر را به او داد و اضافه کرد که اطمینان دارد مجرمین واقعی را پیدا کرده است.

صفحه 31 از 765