نام کتاب: زمانی برای کشتن
« چیزی دستگیرت شد؟ » « راجع به چی؟ » « کاب! » « آهان، کاب در کافه است. » « این را که خودم هم می دانم! دیگه چی؟ » بامپوس به کافه ی هیوز نگاهی انداخت و لبخند از لبانش محو شد: «کلانتر، کاب موضوع را به مسخره گرفته. فکر می کند همه اش شوخی است. با آب و تاب موضوع امروز را تعریف کرد. یک نفر پرسید که دخترک چند سال داشته و بیلی ری گفت خیلی جوان بوده، و بعد همه خندیدند. » هاستینگز چشمانش را بست و سرش را پایین انداخت، اوزی دندانهایش را بر روی هم فشرد، سرش را برگرداند و پرسید: « دیگه چی گفت؟ » « بیلی سیاه مست است. به احتمال زیاد فردا صبح هیچ چیز را به خاطر نمی آورد. اما مرتب در مورد یک دختر سیاهپوست صحبت می کرد. » « چه کسی با او بوده؟ » « پیت ویلارد. »

صفحه 27 از 765