نام کتاب: رمان 1984
بگویم. آیا گذشته به طور ملموس در فضا وجود دارد؟ آیا اینجا یا آنجا مکانی، دنیایی از اشیای جامد، وجود دارد که در آن گذشته همچنان وقوع می یابد؟»
- نه. - پس گذشته، به فرض بودن، در کجا وجود دارد؟
در اسناد. نوشته شده است. - در اسناد. و...؟ - در ذهن. در خاطره ی انسان. . .
- در خاطره. بسیار خوب. ما، یعنی حزب، تمام اسناد و خاطرات را زیر نگین گرفته ایم. بنابراین گذشته را هم زیر نگین داریم، مگرنه؟
وینستون که دوباره لحظه ای صفحه‌ی عقربک نما را از یاد برده بود، فریاد زد: ولی چه طور می توانید جلوی مردم را بگیرید که وقایع را به یاد نسپارند؟ به یادسپاری امری اختیاری نیست. خارج از اختیار انسان است. چه طور می توانید حافظه را زیر نگین خود در آورید؟ حافظه‌ی مرا که زیر نگین نگرفته اید!» |
قیافه‌ی اوبراین دوباره عبوس شد. دست روی صفحهی عفریک نما گذاشت و گفت: «برعکس، خودت آن را زیر نگین در نیاورده ای. برای همین است که اینجایی. اینجایی برای اینکه در آزمایش فروتنی و خودانضباطی سرافراز بیرون نیامده ای. تو به عمل تسلیم، که بهای سلامت عقل است، دست نزدی. ترجیح دادی که دیوانه، اقلیت یک نفره، باشی. وینستون، فقط ذهن منضبط می تواند واقعیت را ببیند. در باور تو واقعیت چیزی عینی و برون ذاتی است که کماهوحقه وجود دارد. نیز در باور تو ماهیت واقعیت بدیهی است. وقتی خودت را با این فکر فریب میدهی که چیزی را می بینی، می پنداری که هرکس دیگری نیز همان چیز را می بیند. اما بگذار به تو بگویم که واقعیت برون ذاتی نیست. واقعیت در ذهن انسان وجود دارد و بس. نه در ذهن فرد، که مرتکب اشتباه می شود و به هر صورت نابود می شود، بلکه تنها در ذهن حزب که جمعی و جاودانی است. آنچه در تلقی حزب حقیقت باشد، حقیقت است. دیدن واقعیت جز نگاه کردن از دیدگاه حزب محال است. وینستون، این واقعیتی است که باید بازآموخته شود. به

صفحه 234 از 283