تصور می کرد که آنچه موروثی نباشد، پایدار نمی ماند. او متوجه نبود که دوام
حکومت اولیگارشی به ضرورت دوام جسمانی نیست. روی این مسئله هم تأمل نکرد که اشرافیت های موروثی همواره کوتاه عمر بوده اند، و سازمان های انتخابی نظیر کلیسای کاتولیک گاهی صدها یا هزارها سال دوام آورده اند. جوهر
اولیگارشی، به جای وراثت پدر به پسر، تداوم نوعی جهان بینی و شیوهی زندگی : است که مردگان به زندگان تحمیل می کنند. قشر حاکم، مادام که بتواند جانشینان
خود را نامزد کند، قشر حاکم است. حزب کاری به بقای خون خود ندارد، بلکه در بند بقای خویش است. مهم نیست که چه کسی اعمال قدرت می کند، البته به شرط آنکه ساخت طبقاتی همواره دست نخورده بر جای بماند.
هرچه باور و عادت و سلیقه و عاطفه و گرایش ذهنی هست و شاخص زمان ماست، به این سبب طرح ریزی شده اند که در واقع پاسدار رازورانگی حزب باشند از درک ماهیت واقعی اجتماع امروز جلوگیری به عمل آورند. عصیان جسمانی، یا هرگونه نهضت مقدماتی در جهت عصیان، در حال حاضر امکان پذیر نیست. امکان تهدیدی از جانب رنجبران وجود ندارد. به حال خودشان که رها شوند، از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی، به کار زادوزه و مردن ادامه می دهند و علاوه بر نداشتن انگیزه ای برای عصیان، از فهم این نکته هم عاجزند که دنیا می تواند چیزی
جز این باشد. در صورتی می توانند خطرناک باشند که پیشرفت فن صنعت لزوم تحصیلات بالاتر آنها را ایجاب کند. اما چون رقابت نظامی و تجاری دیگر مهم نیست، سطح آموزش همگانی در حال نزول است. اینکه توده ها چه عقایدی دارند، یا ندارند، با بی اعتنایی تلقی می شود. می توان آنان را از آزادی عقلی برخوردار کرد، چرا که عقلی در سر ندارند. از سوی دیگر، حتی کوچکترین انحراف عقیدتی عضو حزب در مورد موضوعی هرچند بی اهمیت، قابل اغماض نیست.
عضو حزب از میلاد تا مرگ زیر نظر پلیس اندیشه زندگی می کند. حتی وقتی هم تنها است، نمی تواند از این امر مطمئن باشد. هرجا که باشد، خواب یا بیدار، در حال کار یا استراحت، در حمام یا در رختخواب، می توانند بدون هشدار
حکومت اولیگارشی به ضرورت دوام جسمانی نیست. روی این مسئله هم تأمل نکرد که اشرافیت های موروثی همواره کوتاه عمر بوده اند، و سازمان های انتخابی نظیر کلیسای کاتولیک گاهی صدها یا هزارها سال دوام آورده اند. جوهر
اولیگارشی، به جای وراثت پدر به پسر، تداوم نوعی جهان بینی و شیوهی زندگی : است که مردگان به زندگان تحمیل می کنند. قشر حاکم، مادام که بتواند جانشینان
خود را نامزد کند، قشر حاکم است. حزب کاری به بقای خون خود ندارد، بلکه در بند بقای خویش است. مهم نیست که چه کسی اعمال قدرت می کند، البته به شرط آنکه ساخت طبقاتی همواره دست نخورده بر جای بماند.
هرچه باور و عادت و سلیقه و عاطفه و گرایش ذهنی هست و شاخص زمان ماست، به این سبب طرح ریزی شده اند که در واقع پاسدار رازورانگی حزب باشند از درک ماهیت واقعی اجتماع امروز جلوگیری به عمل آورند. عصیان جسمانی، یا هرگونه نهضت مقدماتی در جهت عصیان، در حال حاضر امکان پذیر نیست. امکان تهدیدی از جانب رنجبران وجود ندارد. به حال خودشان که رها شوند، از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی، به کار زادوزه و مردن ادامه می دهند و علاوه بر نداشتن انگیزه ای برای عصیان، از فهم این نکته هم عاجزند که دنیا می تواند چیزی
جز این باشد. در صورتی می توانند خطرناک باشند که پیشرفت فن صنعت لزوم تحصیلات بالاتر آنها را ایجاب کند. اما چون رقابت نظامی و تجاری دیگر مهم نیست، سطح آموزش همگانی در حال نزول است. اینکه توده ها چه عقایدی دارند، یا ندارند، با بی اعتنایی تلقی می شود. می توان آنان را از آزادی عقلی برخوردار کرد، چرا که عقلی در سر ندارند. از سوی دیگر، حتی کوچکترین انحراف عقیدتی عضو حزب در مورد موضوعی هرچند بی اهمیت، قابل اغماض نیست.
عضو حزب از میلاد تا مرگ زیر نظر پلیس اندیشه زندگی می کند. حتی وقتی هم تنها است، نمی تواند از این امر مطمئن باشد. هرجا که باشد، خواب یا بیدار، در حال کار یا استراحت، در حمام یا در رختخواب، می توانند بدون هشدار