داشتند. تفاوت آخری عمده تر از همه بود. در مقایسه با آنچه امروز وجود دارد، تمام شقاوتهای گذشته عین عدالت بوده است. گروههای حاکم تا حدودی همواره آلودهی اندیشه های آزادی خواهانه بودند و میل داشتند دریچه هایی را باز بگذارند، به اعمالی که به چشم می آید توجه کنند و به آنچه در ذهن آدم های زیر سلطه شان می گذرد کاری نداشته باشند. با معیارهای جدید، حتی کلیسای کاتولیک قرون وسطی هم تسامح داشته است. پاره ای از دلایل چنین کاری این بوده که در گذشته هیچ حکومتی قدرت زیر نظر گرفتن مداوم افراد را نداشته است. اما اختراع چاپ قبضه کردن افکار عمومی را ساده تر کرد و فیلم و رادیو این روند را جلوتر بردند. با توسعه ی تلویزیون و پیشرفت فنی آن، که به این دستگاه امکان داد در آن واحد فرستنده و گیرنده باشد، فاتحهی حریم زندگی خوانده شد. هر شهروند، یا دست کم هر شهروندی که ارزش پاییدن داشت، بیست و چهارساعته تحت مراقبت پلیس و در معرض صدای تبلیغات رسمی قرار می گرفت. دیگر مسیرهای ارتباطی هم بسته بود. امکان تحمیل اطاعت کامل از ارادهی دولت، همچنین یک کاسه شدن عقاید، اکنون اولین بار به وجود آمد.
پس از دوران انقلابی دهه های پنجاه و شصت، جامعه دوباره به سه قشر بالا و متوسط و پایین تقسیم شد. اما طبقه ی بالای نوین، به خلاف اسلاف خویش، از روی غریزه عمل نکرد. میدانست که برای حفظ و حراست پایگاه خویش
چه چیزی مورد نیاز است. از مدت ها پیش مشخص شده بود که تنها بنیاد مطمئن برای حکومت اولیگارشی، جمع گرایی است. از ثروت و امتیاز، هنگامی که توأمان در اختیار گرفته شوند، به ساده ترین وجه دفاع به عمل می آید. به اصطلاح «لغو مالکیت خصوصی»، که در سال های میانی قرن بیستم پیش آمد، معنایش در واقع تمرکز مالکیت در دست افرادی معدودتر از پیش بود؛ اما با این تفاوت که مالکان جدید به جای توده ای از افراد، یک قشر بود. به لحاظ فردی، هیچ یک از اعضای حزب مالک چیزی جز متعلقات حقیر شخصی نیستند. به لحاظ جمعی، حزب مالک همه چیز در اقیانوسیه است، چرا که اختیار دار همه چیز است و تولیدات را هرجور که مقتضی بداند مصرف می کند. در سال های پس از انقلاب، حزب
پس از دوران انقلابی دهه های پنجاه و شصت، جامعه دوباره به سه قشر بالا و متوسط و پایین تقسیم شد. اما طبقه ی بالای نوین، به خلاف اسلاف خویش، از روی غریزه عمل نکرد. میدانست که برای حفظ و حراست پایگاه خویش
چه چیزی مورد نیاز است. از مدت ها پیش مشخص شده بود که تنها بنیاد مطمئن برای حکومت اولیگارشی، جمع گرایی است. از ثروت و امتیاز، هنگامی که توأمان در اختیار گرفته شوند، به ساده ترین وجه دفاع به عمل می آید. به اصطلاح «لغو مالکیت خصوصی»، که در سال های میانی قرن بیستم پیش آمد، معنایش در واقع تمرکز مالکیت در دست افرادی معدودتر از پیش بود؛ اما با این تفاوت که مالکان جدید به جای توده ای از افراد، یک قشر بود. به لحاظ فردی، هیچ یک از اعضای حزب مالک چیزی جز متعلقات حقیر شخصی نیستند. به لحاظ جمعی، حزب مالک همه چیز در اقیانوسیه است، چرا که اختیار دار همه چیز است و تولیدات را هرجور که مقتضی بداند مصرف می کند. در سال های پس از انقلاب، حزب