همواره تعصب آلود بودند، اما جعل سازی از نوع امروزی آن امری محال میبود. جنگ نگهبان سلامت عقل بود، و تا آنجا که به طبقات حاکم مربوط می شد، احتمالا مهم ترین نگهبان بود. به پیروزی یا شکست انجامیدن جنگها، هیچیک از طبقات حاکم را از مسئولیت مبری نمی ساخت.
اما هنگامی که جنگ به صورت مستمر درآید، جنبه ی مخاطره آمیز خود را از دست می دهد. در این صورت، ضرورت نظامی محلی از اعراب ندارد. پیشرفت تکنیکی متوقف می شود و ملموس ترین واقعیات، مورد انکار یا بی توجهی قرار می گیرد. چنان که دیدیم، پژوهشهایی که بتوان آنها را علمی نامید، همچنان برای مقاصد جنگی انجام می گیرد، اما در اساس نوعی خواب و خیال است و عدم توفیق در نشان دادن نتایج، حائز اهمیت نیست. کارآیی، حتی کارآیی نظامی، دیگر مورد نیاز نیست. در اقیانوسیه چیزی جز پلیس اندیشه، کارآمد نیست. از آنجا که سه ابر قاره مغلوب ناشدنی اند، هرکدام جهانی جداگانه است که در آن هرگونه تحریف اندیشه را میتوان با اطمینان مرعی داشت. واقعیت تنها از طریق نیازهای روزمرهی زندگی - نیاز به خوردن و نوشیدن، آشیان گرفتن و لباس پوشیدن، خودداری از سم خوردن و پا از پنجرهی آخرین طبقهی ساختمان پایین نهادن و امثال اینها - نیروی خود را وارد می آورد. میان زندگی و مرگ، و میان لذت و درد جسمی، هنوز هم وجه تمایزی وجود دارد، و قضیه به همین جا ختم می شود. بریده از دنیای بیرون و گذشته، شهروند اقیانوسیه عین آدمی است رها شده در میان اجرام سماوی، که نمی داند کدام جهت بالا و کدامین پایین است. حاکمان چنین قاره ای در خودکامگی دست فرعونها و قیصرها را از پشت بسته اند. ایشان خود را موظف میدانند که نگذارند پیروانشان به تعدادی که مایه ی دردسر می شود، از گرسنگی جان بدهند. ایشان خود را موظف میدانند که به لحاظ فن نظامی خود را همسطح رقبا نگه دارند. با دست یابی به این حداقل، می توانند واقعیت را به هر شکلی که می خواهند در بیاورند.
بنابراین، جنگ را اگر با معیارهای جنگ های پیشین بسنجیم، مکر و فریبی بیش نیست. به جنگ میان پستاندارانی می ماند که شاخهایشان در چنان زاویه ای
اما هنگامی که جنگ به صورت مستمر درآید، جنبه ی مخاطره آمیز خود را از دست می دهد. در این صورت، ضرورت نظامی محلی از اعراب ندارد. پیشرفت تکنیکی متوقف می شود و ملموس ترین واقعیات، مورد انکار یا بی توجهی قرار می گیرد. چنان که دیدیم، پژوهشهایی که بتوان آنها را علمی نامید، همچنان برای مقاصد جنگی انجام می گیرد، اما در اساس نوعی خواب و خیال است و عدم توفیق در نشان دادن نتایج، حائز اهمیت نیست. کارآیی، حتی کارآیی نظامی، دیگر مورد نیاز نیست. در اقیانوسیه چیزی جز پلیس اندیشه، کارآمد نیست. از آنجا که سه ابر قاره مغلوب ناشدنی اند، هرکدام جهانی جداگانه است که در آن هرگونه تحریف اندیشه را میتوان با اطمینان مرعی داشت. واقعیت تنها از طریق نیازهای روزمرهی زندگی - نیاز به خوردن و نوشیدن، آشیان گرفتن و لباس پوشیدن، خودداری از سم خوردن و پا از پنجرهی آخرین طبقهی ساختمان پایین نهادن و امثال اینها - نیروی خود را وارد می آورد. میان زندگی و مرگ، و میان لذت و درد جسمی، هنوز هم وجه تمایزی وجود دارد، و قضیه به همین جا ختم می شود. بریده از دنیای بیرون و گذشته، شهروند اقیانوسیه عین آدمی است رها شده در میان اجرام سماوی، که نمی داند کدام جهت بالا و کدامین پایین است. حاکمان چنین قاره ای در خودکامگی دست فرعونها و قیصرها را از پشت بسته اند. ایشان خود را موظف میدانند که نگذارند پیروانشان به تعدادی که مایه ی دردسر می شود، از گرسنگی جان بدهند. ایشان خود را موظف میدانند که به لحاظ فن نظامی خود را همسطح رقبا نگه دارند. با دست یابی به این حداقل، می توانند واقعیت را به هر شکلی که می خواهند در بیاورند.
بنابراین، جنگ را اگر با معیارهای جنگ های پیشین بسنجیم، مکر و فریبی بیش نیست. به جنگ میان پستاندارانی می ماند که شاخهایشان در چنان زاویه ای