نام کتاب: رمان 1984
آنها را به عنوان تجاوزی وحشیانه به اخلاق و عقل سلیم مورد لعن قرار دهد. واقع اینکه این سه فلسفه به زحمت از هم باز شناخته می شوند و نظام های اجتماعی مورد تأیید آنها به هیچ روی از هم باز شناخته نمی شوند. همه جا همان ساخت هرمی، همان ستایش رهبر نیمچه خدا برقرار است و همان اقتصاد متکی به جنگ مداوم و در خدمت جنگ مداوم. نتیجه اینکه سه ابر قاره نه تنها نمی توانند یکدیگر را مغلوب سازند، بلکه نفعی از این کار عایدشان نمی شود. برعکس، مادام که در جدال با یکدیگر باقی بمانند، مانند سه بافه ی ذرت موجب برپا نگه داشتن یکدیگر می شوند. و، طبق معمول، گروه های حاکم این سه قدرت در آن واحد باخبر و بی خبر از اعمال خویش اند. زندگی آنان وقف تسخیر دنیا است. نیز میدانند که دوام ابدی و بدون پیروزی جنگ، ضروری است. در این میان این واقعیت که خطر تسخیر در میانه نیست، انکار واقعیت را که جنبه ی ویژه‌ی سوسیانگل و نظام های فکری رقیب آن است، ممکن می سازد. در اینجا تکرار این گفته لازم می نماید که جنگ، به دلیل مداومت، از اساس تغییر خصلت داده است.
در دوران های گذشته، جنگ در مقوله‌ی تعریف چیزی بود که دیر یا زود پایان می یافت، و آن هم با پیروزی یا شکست قطعی نیز در گذشته، جنگ یکی از افزارهای عمده ای بود که بدان وسیله جوامع انسانی در تماس با واقعیت ملموس قرار می گرفتند. حاکمان همه ی اعصار کوشیده اند که جهان بینی نادرستی را به پیروان خویش تحمیل کنند، اما نمی توانستند از عهدهی دامن زدن به پنداری برآیند که کارآیی نظامی را لکه دار کند. مادام که شکست به مفهوم از دست دادن استقلال، یا دیگر نتیجه ی ناخوشایند، می بود، پیشگیری شکست می بایست جدی تلقی می شد. واقعیات ملموس را نمی شد نادیده گرفت. در فلسفه یا مذهب یا اخلاقیات یا سیاست، چه بسا که دو به علاوهی دو بشود پنج، اما وقتی پای
طرح ریزی تفنگ یا هواپیما در کار باشد. به ناچار می شود چهار. ملت های ناکارآمد همواره، دیر یا زود، مغلوب می شدند و ستیز برای کارآمد شدن مغایر با پندار بود. وانگهی، لازمه ی کارآیی عبرت گرفتن از گذشته بود، یعنی برخورداری از عقیده ای نسبتا دقیق از رخ داده های گذشته. البته، روزنامه ها و کتاب های تاریخ

صفحه 185 از 283