به نابرابری، از بین رفته است. اگر این ماشین به طور عمد برای چنان غایتی به کار گرفته می شد، گرسنگی و کار زیاد و کثافت و بی سوادی و مرض طی چند نسل از میان برداشته می شد. و فی الواقع، بی آنکه برای چنین مقصودی به کار گرفته شود، با نوعی روند خود به خودی - با تولید ثروتی که گاهی توزیع آن محال بود - معیارهای زندگی آدم معمولی را طی دوره ای پنجاه ساله در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم تا حد بسیار زیادی بالا برد.
اما این امر هم روشن بود که افزایش همه جانبه ی ثروت، سقوط جامعه ای طبقاتی را تهدید می کرد - در حقیقت به تعبیری مایهی سقوط آن بود. در دنیایی که هر آدمی ساعات کمی کار می کرد، غذای کافی برای خوردن داشت، در خانه اش حمام و یخچال داشت، صاحب اتومبیل یا حتی هواپیما بود، بدیهی ترین و شاید مهم ترین شکل نابرابری از میان رفته بود. ثروت در صورتی که یکباره عمومی می شد، مایهی امتیازی نمی شد. بی شک، می توان جامعه ای را تصور کرد که در آن ثروت، به مفهوم داشته ها و تجملات، به تساوی تقسیم شود و قدرت در دست طبقه ای معدود و ممتاز باقی بماند. اما در عمل چنان جامعه ای دوام چندانی نمی آورد. چون اگر همه به یکسان از فراغت و امنیت بهره مند می شدند، تودهی عظیم انسان هایی که معمولا مایهی استحمارشان فقر است، باسواد می شدند و اندیشیدن را یاد می گرفتند؛ و در چنین صورتی دیر یا زود متوجه می شدند که اقلیت برتر عملکردی ندارد و از سر راه برشان می داشتند. در درازمدت، جامعه ای طبقاتی تنها براساس فقر و نادانی امکان پذیر بود. بازگشت به گذشته ی شبانی، آنگونه که اندیشمندان در اوایل قرن بیستم رؤیای آن را میدیدند، راه حلی عملی نبود. با ماشینی کردن، که تقریبا در سراسر دنیا به صورت شبه غریزهای درآمده بود، تضاد داشت. وانگهی هر کشوری که به لحاظ صنعتی عقب افتاده بر جای می ماند، به لحاظ نظامی بیچاره می شد و مستقیم یا غیرمستقیم محکوم به زیر سلطه درآمدن رقبای پیشرفته تر می گردید.
نگه داشتن توده ها در فقر، از راه محدود کردن بازده کالا، نیز راه حل رضایت بخشی نبود. چنین کاری طی واپسین دوران سرمایه داری، حدودا بین
اما این امر هم روشن بود که افزایش همه جانبه ی ثروت، سقوط جامعه ای طبقاتی را تهدید می کرد - در حقیقت به تعبیری مایهی سقوط آن بود. در دنیایی که هر آدمی ساعات کمی کار می کرد، غذای کافی برای خوردن داشت، در خانه اش حمام و یخچال داشت، صاحب اتومبیل یا حتی هواپیما بود، بدیهی ترین و شاید مهم ترین شکل نابرابری از میان رفته بود. ثروت در صورتی که یکباره عمومی می شد، مایهی امتیازی نمی شد. بی شک، می توان جامعه ای را تصور کرد که در آن ثروت، به مفهوم داشته ها و تجملات، به تساوی تقسیم شود و قدرت در دست طبقه ای معدود و ممتاز باقی بماند. اما در عمل چنان جامعه ای دوام چندانی نمی آورد. چون اگر همه به یکسان از فراغت و امنیت بهره مند می شدند، تودهی عظیم انسان هایی که معمولا مایهی استحمارشان فقر است، باسواد می شدند و اندیشیدن را یاد می گرفتند؛ و در چنین صورتی دیر یا زود متوجه می شدند که اقلیت برتر عملکردی ندارد و از سر راه برشان می داشتند. در درازمدت، جامعه ای طبقاتی تنها براساس فقر و نادانی امکان پذیر بود. بازگشت به گذشته ی شبانی، آنگونه که اندیشمندان در اوایل قرن بیستم رؤیای آن را میدیدند، راه حلی عملی نبود. با ماشینی کردن، که تقریبا در سراسر دنیا به صورت شبه غریزهای درآمده بود، تضاد داشت. وانگهی هر کشوری که به لحاظ صنعتی عقب افتاده بر جای می ماند، به لحاظ نظامی بیچاره می شد و مستقیم یا غیرمستقیم محکوم به زیر سلطه درآمدن رقبای پیشرفته تر می گردید.
نگه داشتن توده ها در فقر، از راه محدود کردن بازده کالا، نیز راه حل رضایت بخشی نبود. چنین کاری طی واپسین دوران سرمایه داری، حدودا بین