نام کتاب: رمان 1984
آنچه وینستون را در بازپس نگریستن تحت تأثیر قرار داد این بود که سخنران در وسط جمله، بی آنکه مکثی بکند یا تألیف کلام را در هم بشکند، مسیر صحبت را عوض کرد. اما چیزهای دیگری هم ذهن وینستون را به خود مشغول داشته بود. در میانهی آشوب بود، یعنی به هنگام پاره کردن پوسترها، که مردی ناشناس بر شاندی او زده و گفته بود: «عذر می خواهم، فکر میکنم کیفتان را انداخته اید.» با بی توجهی و بدون صحبت، کیف را گرفته بود. میدانست روزها طول می کشد تا مجال خواندن آن را بیابد. به مجرد پایان گرفتن تظاهرات، مستقیم به وزارت حقیقت رفته بود. هرچند که ساعت نزدیک بیست و سه بود. تمام کارمندان وزارتخانه نیز چنین کرده بودند. دیگر به دستورات صادره از تله اسکرین، که آنان را به کار می خواند، نیازی نبود.
اقیانوسیه در جنگ با شرقاسیه بود: اقیانوسیه همواره در جنگ با شرقاسیه بوده است. قسمت اعظمی از نوشتجات سیاسی پنج سال پیش از حیز انتفاع ساقط شده بودند. هرچه گزارش و سند بود، و روزنامه و کتاب و جزوه و فیلم و نوار و عکس، باید به سرعت برق تصحیح میشد. هرچند دستورالعملی صادر نشده بود، مشخص بود که رؤسای اداری بایگانی بر آن بودند که در عرض یک هفته هیچگونه اشاره ای به جنگ با اروسیه، یا اتحاد با شرقاسیه، نمیبایست بر جای بماند. کاری بیچاره کننده بود، بیشتر بدان سبب که روندهای دربرگیرندهی آن را نمیشد به اسم واقعی نامید. در اداره‌ی بایگانی همه ی کارمندان در بیست و چهار ساعت، هیجده ساعت را کار می کردند و دوسه ساعتی می خوابیدند. تشک ها را از زیرزمینها می آوردند و در سرسراها می انداختند. غذا شامل ساندویچ و قهوه‌ی پیروزی بود که کارکنان رستوران آن را روی چرخ می آوردند. وینستون هربار که می خواست بخوابد، سعی می کرد میزش را بدون کار انجام نشده ترک کند، و هربار که با چشمان چسبیده و دردناک سر میز برمیگشت، می دید که انبانی از لوله های کاغذی مانند پشمک روی آن را پوشانده و دستگاه «بخوان و بنویس» را زیر گرفته و پخش زمین شده است، طوری که همواره اولین کارش این بود که آنها را مرتب کند تا جا برای کار کردن داشته باشد. بدتر از همه اینکه کار به

صفحه 171 از 283