نام کتاب: رمان 1984
شما خواهم فرستاد که با مطالعه ی آن به ماهیت واقعی اجتماعی که در آن زندگی می کنیم و شیوه های ویران کردن آن، پی خواهید برد. با خواندن کتاب، عضو دائمی انجمن اخوت خواهید شد. اما درباره‌ی چندوچون آمده در بین اهداف کلی که به
خاطر آنها می جنگیم و وظایف فوری حال، هیچگاه چیزی نخواهید دانست. به شما می گویم که انجمن اخوت وجود دارد، اما نمی توانم بگویم که آیا اعضای آن صدنفر است یا یک میلیون. از روی آگاهی شخصی هیچگاه نمی توانید بگویید که اعضای آن بیش از دوازده نفر است. سه یا چهار رابط خواهید داشت که با ناپدید شدن گاه گاهی جای خود را به افراد تازه ای خواهند داد. چون این اولین تماس شما بود، به همین شکل حفظ خواهد شد. دستوراتی که می گیرید، از جانب من خواهد آمد. اگر برقراری ارتباط با شما را ضروری بیابیم، از طریق مارتین این کار را می کنیم. وقتی که عاقبت دستگیر شدید، اعتراف خواهید کرد. این امر چاره ناپذیر است. اما غیر از اعمال خود چیزی برای اعتراف کردن نخواهید داشت. بیش از مشتی آدم های بی اهمیت را نمی توانید لو بدهید. شاید هم مرا لو ندهید. چه بسا تا آن زمان مرده باشم یا آدمی دیگر با چهره ای متفاوت شده باشم.
به پس و پیش رفتن از روی فرش نرم ادامه داد. به رغم تنومندی هیکل، حرکاتش فریبا بود. این فریبایی حتی در انداختن دست به داخل جیب یا گرداندن سیگار در دست نیز جلوه می نمود. آنچه نظرگیرتر از قدرت او بود، اعتماد به نفس و تفاهمی آمیخته با طنز بود. با تمام ایمانی که داشت، نشانی از قشری گری و تحجر در او نبود. هنگامی که از قتل و خودکشی و مرض مقاربتی و اعضای قطع شده و چهره های دگرگون شده میگفت، حال و هوای کنایه داشت. چنین می نمود که صدای او می گوید: «این چاره ناپذیر است، این است آنچه تزلزل ناپذیر باید انجام دهیم. اما وقتی دوباره زندگی ارزش زیستن داشته باشد، این نه آن است که انجام خواهیم داد.» موجی از تحسین، قریب به ستایش، از سوی وینستون به سوی اوبراین جاری شد. فی الحال، قیافه‌ی سایه آلود گلداشتاین را از یاد برده بود. به شانه های قدرتمند، چهره ی زشت و در عین حال متین اوبراین هرکه نگاه میکرد، محال بود باور کند که شکست پذیر باشد. راه و رسمی نبود که نداند، خطری نبود
*

صفحه 164 از 283