- میروم، ولی شما خیلی احمق هستید. او پسر بد و کج خلقی است.
عمه ام به سردی گفت:
- و شما آقای مورداستون مرد بدی هستید. شما نسبت به مادر دیوید نامهربان بودید و باعث بدبختی او شدید. شما و خواهرتان آدمهای ستمگری هستید. شما به دیوید و مادرش ظلم کردید. شما آدمهای بدی هستید.
آقای مورداستون فریاد زد:
- شما زن بسیار گستاخی هستید.
عمه ام گفت:
- شما! ساکت شوید و از خانه من بیرون بروید. بروید گم شوید و دیگر روی چمن من الاغ نیاورید.
مورداستون ها با عصبانیت خانه را ترک کردند.
عمه ام گفت:
- حالا این خانه توست، دیوید. می توانی برای همیشه اینجا بمانی.
او را بوسیدم و گفتم:
- متشکرم عمه، اوه از شما متشکرم.
- بگذار فکر کنم. حالا دیگر احتیاجی نیست کار کنی، باید دوباره به مدرسه بروی. فهمیدم، در کانتربری به مدرسه خواهی رفت. آنجا با آقای ویکفیلد ملاقات خواهیم کرد.
پرسیدم:
- آقای ویکفیلد؟ او کیست؟
- یک وکیل است. وکیل باهوشی است و دوست من است. دارایی مرا او اداره می کند. در مورد مدارس ما را راهنمایی خواهد کرد.
با کالسکه عمه ام به کانتربری رفتیم. کالسکه را بیرون دفتر آقای ویکفیلد متوقف کرد. صورتی از پنجره بیرون را نگاه می کرد. صورت باریک و
عمه ام به سردی گفت:
- و شما آقای مورداستون مرد بدی هستید. شما نسبت به مادر دیوید نامهربان بودید و باعث بدبختی او شدید. شما و خواهرتان آدمهای ستمگری هستید. شما به دیوید و مادرش ظلم کردید. شما آدمهای بدی هستید.
آقای مورداستون فریاد زد:
- شما زن بسیار گستاخی هستید.
عمه ام گفت:
- شما! ساکت شوید و از خانه من بیرون بروید. بروید گم شوید و دیگر روی چمن من الاغ نیاورید.
مورداستون ها با عصبانیت خانه را ترک کردند.
عمه ام گفت:
- حالا این خانه توست، دیوید. می توانی برای همیشه اینجا بمانی.
او را بوسیدم و گفتم:
- متشکرم عمه، اوه از شما متشکرم.
- بگذار فکر کنم. حالا دیگر احتیاجی نیست کار کنی، باید دوباره به مدرسه بروی. فهمیدم، در کانتربری به مدرسه خواهی رفت. آنجا با آقای ویکفیلد ملاقات خواهیم کرد.
پرسیدم:
- آقای ویکفیلد؟ او کیست؟
- یک وکیل است. وکیل باهوشی است و دوست من است. دارایی مرا او اداره می کند. در مورد مدارس ما را راهنمایی خواهد کرد.
با کالسکه عمه ام به کانتربری رفتیم. کالسکه را بیرون دفتر آقای ویکفیلد متوقف کرد. صورتی از پنجره بیرون را نگاه می کرد. صورت باریک و