کمک می کرد. ما دیگر او را ندیدیم.
روز شادی بخشی رسید. در آن روز آقای پیگوتی و هم به دیدارم آمدند.
آقای پیگوتی گفت:
- سلام، دیوید. برای انجام کارهایی به لندن آمده ایم. می خواستیم تو را ببینیم و برای همین به دیدار تو آمدیم.
- خوشحالم، امیلی کجاست؟
- خوب است، حالش خیلی خوب است.
- و خانم گامیج؟
- او هم حالش خیلی خوب است، متشکرم.
هم گفت:
- برایت هدیه ای آورده ایم، یک ماهی است. ماهی دوست داری؟
- آه، خیلی زیاد.
و دوست هم داشتم. همیشه در مدرسه گرسنه بودم.
ناگهان استیرفورث وارد اتاق شد وقتی هم و آقایی پیگوتی را دید ایستاد و گفت:
- خیلی متأسفم. نمی دانستم شما اینجا هستید. مزاحمتان شده ام.
من گفتم:
- تو مزاحم ما نیستی. با دوستان آشنا شو. این آقای پیگوتی است و این هم است.
استیر فورث ابتدا با هم و بعد با آقای پیگوتی دست داد.
- آقای پیگوتی خانه ای در «یارموث» دارد، شکل یک قایق است.
استیرفورث گفت:
- خیلی جالب است.
به آقای پیگوتی گفتم:
روز شادی بخشی رسید. در آن روز آقای پیگوتی و هم به دیدارم آمدند.
آقای پیگوتی گفت:
- سلام، دیوید. برای انجام کارهایی به لندن آمده ایم. می خواستیم تو را ببینیم و برای همین به دیدار تو آمدیم.
- خوشحالم، امیلی کجاست؟
- خوب است، حالش خیلی خوب است.
- و خانم گامیج؟
- او هم حالش خیلی خوب است، متشکرم.
هم گفت:
- برایت هدیه ای آورده ایم، یک ماهی است. ماهی دوست داری؟
- آه، خیلی زیاد.
و دوست هم داشتم. همیشه در مدرسه گرسنه بودم.
ناگهان استیرفورث وارد اتاق شد وقتی هم و آقایی پیگوتی را دید ایستاد و گفت:
- خیلی متأسفم. نمی دانستم شما اینجا هستید. مزاحمتان شده ام.
من گفتم:
- تو مزاحم ما نیستی. با دوستان آشنا شو. این آقای پیگوتی است و این هم است.
استیر فورث ابتدا با هم و بعد با آقای پیگوتی دست داد.
- آقای پیگوتی خانه ای در «یارموث» دارد، شکل یک قایق است.
استیرفورث گفت:
- خیلی جالب است.
به آقای پیگوتی گفتم: