نام کتاب: خانه کج
همسرم. به علاوه، پدرم کرارا هدایای قابل توجهی به همه ما می‌داد. در مواقع ضروری، فوری و بدون فوت وقت به داد ما می‌رسید.
فیلیپ به سردی و با صراحت افزود: به شما اطمینان می‌دهم که از نظر مالی گرفتاری نداشتم که آرزوی مرگ پدر را بکنم.
- خیلی متأسفم اگر تصور می‌کنید چنین فکری می‌کنم. اما، ناچاریم واقعیت‌ها را بدانیم. حالا بایستی عرض کنم که چند سؤال حساس از شما دارم. درباره روابط پدرتان با همسرش است. آنها با هم مهربان بودند؟
- تا آنجا که می‌دانم کاملا.
- نزاعی با هم نداشتند؟
- فکر نمی‌کنم. اختلاف سن آنها زیاد است. _بله.
- آیا شما - ببخشید. آیا شما با ازدواج دوم پدرتان موافق بودید؟
- موافقت من خواسته نشد.
- این پاسخ من نیست آقا.
- چون اصرار می کنید، عقیده داشتم ازدواج عاقلانه ای نیست.
- پدرتان را از این بابت سرزنش هم کردید؟
- وقتی خبردار شدم، که کار از کار گذشته بود.
- و شما از کار او تکان خوردید . بله؟
فیلیپ جوابی نداد.
- ناراحتی ای بوجود آمد؟
- پدرم مختار بود هرکاری می خواهد بکند.

صفحه 48 از 249