در ادیت دو هاویلند مدرک خوب و کافی به نظر میرسید؟ در پاسخ این سؤال، باید او را بهتر بشناسم.
در ورودی باز بود. از آن گذشتیم و وارد اتاق نشیمن جادار و جالب توجهی شدیم. آن اتاق با مبلهای براق پررنگ و برنز مبله شده بود. در انتهای اتاق، در جایی که معمولا میبایست راه پله باشد، دیوار تخته کوبی سفیدی وجود داشت که دری در آن پیدا بود.
خانم دو هاویلند گفت: آن، راه پلههای قسمتی است که شوهرخواهرم زندگی میکرد. طبقه اول متعلق به فیلیپ و ماگداست.
ما از دری در سمت چپ وارد اتاق پذیرایی شدیم. دیوارهای تخته کوب آن جا به رنگ آبی روشن بود. مبلمان اتاق از زری و پارچههای سنگین بود. روی دیوارها و میزها پر بود از تصاویر هنرپیشهها، هنرمندان، و صحنههای دیدنی. تابلوی منظرهای در بالای بخاری آویخته بودند. اتاق پر از گلهای داودی پر پر و گلدانهای شمعدانی بود.
خانم در هاویلند گفت: تصور میکنم میخواهی فیلیپ را ببینی؟
آیا میخواستم فیلیپ را ببینم؟ ایده مشخصی نداشتم. تنها میخواستم سوفیا را ببینم که دیده بودم و او از بابت نقشه مرد کهنه کار - پدرم- مرا تشویق کرده بود. اما حالا از صحنه خارج شده بود و
در ورودی باز بود. از آن گذشتیم و وارد اتاق نشیمن جادار و جالب توجهی شدیم. آن اتاق با مبلهای براق پررنگ و برنز مبله شده بود. در انتهای اتاق، در جایی که معمولا میبایست راه پله باشد، دیوار تخته کوبی سفیدی وجود داشت که دری در آن پیدا بود.
خانم دو هاویلند گفت: آن، راه پلههای قسمتی است که شوهرخواهرم زندگی میکرد. طبقه اول متعلق به فیلیپ و ماگداست.
ما از دری در سمت چپ وارد اتاق پذیرایی شدیم. دیوارهای تخته کوب آن جا به رنگ آبی روشن بود. مبلمان اتاق از زری و پارچههای سنگین بود. روی دیوارها و میزها پر بود از تصاویر هنرپیشهها، هنرمندان، و صحنههای دیدنی. تابلوی منظرهای در بالای بخاری آویخته بودند. اتاق پر از گلهای داودی پر پر و گلدانهای شمعدانی بود.
خانم در هاویلند گفت: تصور میکنم میخواهی فیلیپ را ببینی؟
آیا میخواستم فیلیپ را ببینم؟ ایده مشخصی نداشتم. تنها میخواستم سوفیا را ببینم که دیده بودم و او از بابت نقشه مرد کهنه کار - پدرم- مرا تشویق کرده بود. اما حالا از صحنه خارج شده بود و