نام کتاب: جین ایر
سرزمین مسیح، بسیار بدتر از کافر حقیری است که در برابر برهما نیایش میکند. و مقابل کریشنا زانو می زند. _ این دختر _ یک دروغگوست!»
در این موقع، یک ده دقیقه ای مکث کرد که طی آن من، با تسلط کامل بر اعصابم، مشاهده کردم که خانمهای براکلهرست دستمالهاشان را از جیب خود بیرون آورده روی چشمهاشان گرفتند، و در همین اثنا خانم مسن تر خود را به جلو و عقب تاب می داد و آن دو خانم جوانتر آهسته می گفتند: «چقدر وحشتناک!»
آقای براکلهرست دوباره به حرفهای خود ادامه داد: «اینها را که گفتم از بانوی ولینعمت او شنیدم، از بانوی با تقوی و خیری که او را که یتیم بوده به فرزندی قبول کرده و مثل دختر خودش پرورش داده. اما این دختر بدبخت محبتها و بخششهای او را با چنان ناسپاسی و چنان بیرحمانه جواب داد که ولینعمت بسیار خوبش او را از بچه های کوچک خودش جدا کرد چون می ترسید رفتار این دختر سرمشق بدی برای آنها باشد و آنها صفا و صداقت خود را از دست بدهند. و حالا او را به اینجا فرستاده که شفا پیدا کند همانطور که یهودیان قدیم بیماران خودشان را در *حوض رنجوران بیت حسدا فرو می بردند*. اکنون ای آموزگاران و مدیر مدرسه، از شما مصرانه می خواهم نگذارید آب این شفاخانه در اطراف او زیاد بماند چون فاسد خواهد شد.»
آقای براکلهرست با این نتیجه گیری عالی دکمه بالای نیمتنه بلند خود را بست، به خانواده خود که برخاسته بودند زیر لب چیزی گفت و به دوشیزه تمپل تعظیمی کرد. بعد تمام بزرگان با گامهای سنگین از تالار به بیرون خرامیدند. قاضی من، همچنان که به طرف در می رفت، گفت: «نیم ساعت دیگر روی این چهار پایه بایستد، و تا بقیه ساعات امروز نگذارید کسی با او حرف بزند.»
و من در آنجا ماندم، در آن بالا، تنها. من، منی که گفته بودم این سرشکستگی را نمی توانم تحمل کنم که با پای خودم بروم وسط اطاق بایستم حالا در بالای *ستون بدنامی* در معرض دید همگان قرار گرفته بودم. این که در
*موقعی که مسیح ظهور کرد در بیت حسد Rethedaواقع در اورشلیم حوض آبی بود که بیماران به قصد شفا در آن فرو می رفتند. ر. ک. انجیل یوحنا باب 5: ۲تا ۸_ م.<br />*pedestal of inliany

صفحه 87 از 649