نام کتاب: جین ایر
آقای براکلهرست سینه خود را صاف کرد. بعد خطاب به خانواده خود و بقیه حاضران چنین گفت: «خانمها، دوشیزه تمپل، آموزگاران و بچه ها شما همه این دختر را می بینید؟».
البته که می دیدند چون من نگاههای آنها را مثل شیشه های داغی که پوست را می سوزانند روی پوستم حس میکردم.
- «می بینید که هنوز خیلی کوچک است. ملاحظه می کنید که شکل معمولی یک کودک را هم دارد. خداوند از روی لطف همان شکلی را به او داده که به همه ما داده است. هیچ نقص مشخصی در بدنش مشاهده نمی کنید. آیا به فکر کسی می رسد که شیطان قبلا از وجود او خدمتگزار و مأموری برای خودش ساخته باشد؟ بله، با کمال تأسف می گویم که این عین واقعیت است.»
مکثی کرد _ در اثناء این مکث به آرام کردن اعصاب متشنج خود پرداختم. حس کردم سد شکسته شده و من در محاکمه، که حالا دیگر اجتناب ناپذیرست، باید محکم بایستم و طاقت بیاورم.
کشیش مرمر سیاه با لحن تأثرانگیزی به سخنان خود چنین ادامه داد: بچه های عزیزم، این قضیه غم انگیز و تأسف آوری است. وظیفه من ایجاب می کند به شما هشدار بدهم این دختر که می توانست یکی از بره های خداوند باشد حالا یک موجود مطرود کوچک است نه یکی از اعضای گله حقیقی بلکه یقینأ یک *گوسفند خارج از گله و بیگانه است*. باید در مقابل او از خودتان محافظت کنید. از او سرمشق نگیرید و در صورت لزوم از مصاحبت او بپرهیزید، او را از ورزشها و بازیهای خودتان طرد کنید و با او حرف نزنید. معلمها ، شما باید مواظب او باشید، حرکات او را زیر نظر بگیرید، حرفهایش را خوب بسنجید، در اعمالش دقیق شوید. جسمش را تنبیه کنید تا روحش را نجات دهید، و تازه آن هم اگر نجات او امکان پذیر باشد چون وقتی می خواهم این را بگویم زبانم می گیرد ، بله، چون این دختر، این بچه، اهل
*برای کسب اطلاع بیشتر راجع به اشارات مربوط به «گوسفند» و «گله » لطفاً به باب دهم انجیل یوحنا (کتاب مقدس، فارسی) رجوع شود._ م.

صفحه 86 از 649