نام کتاب: جین ایر
پرتو نوری مشاهده می کند که برای چشمان من قابل رؤیت نیست. این شک برایم پیدا شد که ممکن است او درست بگوید و نظر من خطا باشد، اما خیلی زیاد در این مسأله غور نکردم؛ مثل *فلیکس* آن را موکول به زمان مناسبی کردم.
- «تو میگویی که خطا کرده ای، هلن، آن خطا کدام است؟ از نظر من تو خیلی خوب هستی.»
- «پس، از من بشنو و به ظاهر قضاوت نکن؛ من، همانطور که دوشیزه اسکچرد گفت، شلخته ام: به ندرت هر چیزی را در جای خودش میگذارم. هرگز نظم را مراعات نمیکنم، بی دقت و سر به هوا هستم، مقررات را فراموش میکنم، در موقعی که باید درس بخوانم کتاب غیردرسی مطالعه میکنم؛ اهل نظم و قاعده نیستم و گاهی ، مثل تو، میگویم نمی توانم تحمل کنم که تابع قراردادهای اصولی باشم. تمام اینها موجب خشم دوشیزه اسکچرد می شود؛ او خودش طبیعتا پاکیزه، وقت شناس و دقیق است.»
به سخنان او افزودم: «و همینطور، تندخو و بیرحم.» اما هلن برنز با اینهایی که افزودم موافق نبود؛ بنابراین، ساکت ماند.
- «آیا دوشیزه تمپل نسبت به تو به همان اندازه دوشیزه اسکچرد سختگیرست؟»
با شنیدن اسم دوشیزه تمپل لبخند ملایمی بر چهره گرفته اش نقش بست.
- «دوشیزه تمپل یکپارچه خوبی است. برای او رنج آورست که نسبت به کسی، حتی بدترین شاگردهای مدرسه، سختگیری کند. خطاهای مرا می بیند و آنها را با مهربانی به من گوشزد می کند، و اگر کاری انجام بدهم که سزاوار تحسین باشد. با سخاوتمندی به من پاداش می دهد. یک دلیل محکم بر سرشت بسیار ناقص و پست من این است که حتی سرزنشهای دوستانه او، با آن همه ملایمت و منطقی بودنشان، در اصلاح خطاهای من هیچ اثری ندارند. و حتی تحسین او، با آن که ارزش زیادی برای آن قائلم، نمی تواند مرا وادارد که دائما دقیق و عاقبت اندیش باشم.»
*Felix ظاهرا یکی از چند پاپ که این نام را داشته اند.-م

صفحه 72 از 649