نام کتاب: جین ایر
بشنوم و همینطور با روش کار هر یک از دختران و دستور دادنها و سرزنشهای دوشیزه اسکچرد در مورد طرز کار و رفتار آنها آشنا شوم. درس درباره تاریخ انگلستان بود. در میان آن شاگردان دختری را که در ایوان با او آشنا شده بودم دیدم. در موقع شروع درس جایش در ردیف مقدم کلاس بود اما به علت خطای تلفظ یا بی توجهی به مکثها در موقع خواندن ناگهان به ته کلاس فرستاده شد. حتی در آن وضعیت دشوار هم دوشیزه اسکچرد او را هدف توجه مداوم خود قرار داده بود و دست از سر او برنمی داشت. مرتبا با عباراتی از این قبیل به او عتاب و خطاب میکرد: «*برنز* - این ظاهرا اسم او بود چون دخترها را در اینجا با اسم کوچکشان صدا می زدند، مثل پسرها در جاهای دیگر - برنز، تو لبه کفشهایت را روی زمین گذاشته ای، فورا طرز نشستنت را اصلاح کن.» ،«چانه ات را با وضع ناخوشایندی بالا آورده ای، چانه ات را پایین بیاور»، «برنز، مصرا میگویم که سرت را بالا نگهدار؛ به تو اجازه نمی دهم با آن وضع مقابل من باشی» و...
یک فصل را دو بار از اول تا آخر خواندند، کتابها را بستند و از دخترها امتحان به عمل آمد. درس عبارت بود از بخش مربوط به دوره سلطنت چارلز یکم. سؤالهای مختلفی پرسیده شد از قبیل محاسبه گنجایش کشتی برحسب تن، کارمزد در محاسبه با لیره، عوارض کشتی و مانند آن، که ظاهرا اغلب آنها نمی توانستند جواب بدهند. با این حال، هر مشکلی به محض این که به برنز می رسید فورا حل می شد. به نظر می رسید که تمام درس را از حفظ دارد و آماده است تا به هر نکته ای پاسخ بگوید. انتظار داشتم دوشیزه اسکچرد این توجه و دقت او را تحسین کند اما به جای این کار ناگهان فریاد کشید: «دختره کثیف بداخلاق! تو امروز صبح اصلا ناخنهایت را پاک نکرده ای!»
برنز هیچ جوابی نداد. از سکوت او تعجب کردم.
با خود گفتم: «چرا برای او توضیح نمی دهد که امروز نه امکان داشت ناخنهایش را پاک کند و نه صورتش را بشوید چون آب یخ بسته بود؟»
در این موقع دوشیزه اسمیت از من خواست کلاف نخ را نگهدارم تا او آن را بپیچد، و بنابراین افکارم از دنبال کردن موضوع دوشیزه اسکچرد متوجه او شد. دوشیزه اسمیت ضمن پیچیدن نخ گاهی از من سؤالهایی میکرد
*Bronze

صفحه 68 از 649