نام کتاب: جین ایر
بچه های خیریه ای هستیم. گمان میکنم تو یتیم باشی؛ آیا پدر یا مادرت نمرده اند؟»
- «هر دوشان مرده اند، و من هیچکدام را به یاد ندارم.»
- «خوب، تمام دختران اینجا یکی از والدینشان یا هر دوی آنها را از دست داده اند؛ و اینجا را مؤسسة تربیتی یتیمان [دارالایتام] می گویند.»
«آیا هیچ پولی می پردازیم؟ آیا ما را به رایگان در اینجا نگهداری میکنند؟»
- «پول می دهیم، حامیان ما این کار را می کنند؛ هر کدام سالی پانزده لیره می دهیم.»
- «در این صورت چرا به ما بچه های خیریه ای می گویند؟»
- «برای این که پانزده لیره برای غذا و تعلیم کافی نیست، و بقیه پولی که کم می آید از محل خیرات و اعانات تأمین می شود.»
- «چه کسی اعانه می دهد؟ »
- «خانمها و آقایان خیر این حوالی یا لندن.»
- «نائومی براکلهرست کی بود؟»
- «خانمی بود که قسمت جدید این عمارت را، همانطور که روی آن لوحه ثبت شده، بنا کرد و پسر او در اینجا بر همه چیز نظارت و ریاست دارد.»
- «چرا؟»
- «برای این که خزانه دار و مدیر مؤسسه است.»
- «پس این عمارت مال آن خانم بلندقد نیست که ساعت دارد و گفت به ما نان و پنیر بدهند؟ »
- «مال دوشیزه تمپل؟ اوه، نه! ای کاش مال او بود. او در تمام کارها به دستور آقای براکلهرست انجام وظیفه می کند. آقای براکلهرست است که تمام غذاها و لباسهای ما را می خرد »
- «اینجا زندگی میکند؟»
- «نه، دو مایل دورتر از اینجا، در یک خانه بزرگ.»
- «مرد خوبی است؟»
- «کشیش است؛ میگویند اعمال خیر زیادی انجام می دهد.»

صفحه 63 از 649