نزدیک شد و ظاهرا چیزی از او پرسید. بعد از این که جواب او را شنید به جای خود برگشت و با صدای بلند گفت: «مبصر کلاس اول برود کره ها را بیاورد!»
در اثنائی که این دستور اجرا می شد بانوی یاد شده آهسته به طرف بالای تالار درس می آمد. تصور می کنم نسبت به او احترام عمیقی حس میکردم چون هنوز هم خاطره حالت خوف تحسین آمیزم از او در موقع قدم برداشتنهایش را در خود حفظ کرده ام. حال که او را در روشنایی کامل روز می دیدم به نظرم آمد زنی است بلند قامت، زیبا و خوش ترکیب. چشمانی قهوه ای داشت که درخشش لطیفی روی سیاهی آن به چشم می خورد و سایه مدادی زیبای روی مژگان بلند اطراف آنها سفیدی پیشانی باز او را نمایان تر می ساخت. موی روی هر کدام از شقیقه هایش، با آن رنگ قهوه ای تیره، به سبک آن عصر به صورت طره های حلقوی دسته شده بود چون در آن روزها نه نواربندی صاف و نه حلقه های بلند هیچکدام متداول نبود. لباس او هم مطابق رسم آن زمان بود: لباسی از پارچه ارغوانی با حاشیه دوزی مخمل مشکی از نوع اسپانیایی پوشیده بود. یک ساعت طلا روی کمربندش می درخشید (آن روزها ساعت به اندازه حالا معمول نبود). برای این که تصویر کاملی از او به خواننده ارائه داده باشیم اضافه می کنم که قیافه آراسته ای داشت، چهره اش پریده رنگ اما صاف و روشن بود و در رفتار و وجناتش متانت و وقار خاصی مشاهده می شد. اکنون، تا آنجا که کلمات یاری می کرد، با توضیحاتی که دادم خواننده از ظاهر دوشیزه تمپل - ماریا تمپل - تصویر درستی خواهد داشت؛ نام کامل او را بعدها از روی یک کتاب دعا که به من سپرده بودند تا به کلیسا ببرم، یاد گرفتم.
مدیر لووود (چون شغل این خانم همین بود ) بعد از آن که روی صندلی خود در مقابل یک جفت کره جغرافیایی که روی یکی از میزها قرار داده شده بود نشست به کلاس اول دستور داد دور او حلقه بزنند، و بعد درس جغرافیا را شروع کرد. معلمهای دیگر هم در کلاسهای پایین تر به دوره کردن درسهای تاریخ، دستور زبان و غیره پرداختند و این تا یک ساعت بعد ادامه یافت. بعد از این نوبت مشق نویسی و درس حساب بود. خانم تمپل به بعضی
در اثنائی که این دستور اجرا می شد بانوی یاد شده آهسته به طرف بالای تالار درس می آمد. تصور می کنم نسبت به او احترام عمیقی حس میکردم چون هنوز هم خاطره حالت خوف تحسین آمیزم از او در موقع قدم برداشتنهایش را در خود حفظ کرده ام. حال که او را در روشنایی کامل روز می دیدم به نظرم آمد زنی است بلند قامت، زیبا و خوش ترکیب. چشمانی قهوه ای داشت که درخشش لطیفی روی سیاهی آن به چشم می خورد و سایه مدادی زیبای روی مژگان بلند اطراف آنها سفیدی پیشانی باز او را نمایان تر می ساخت. موی روی هر کدام از شقیقه هایش، با آن رنگ قهوه ای تیره، به سبک آن عصر به صورت طره های حلقوی دسته شده بود چون در آن روزها نه نواربندی صاف و نه حلقه های بلند هیچکدام متداول نبود. لباس او هم مطابق رسم آن زمان بود: لباسی از پارچه ارغوانی با حاشیه دوزی مخمل مشکی از نوع اسپانیایی پوشیده بود. یک ساعت طلا روی کمربندش می درخشید (آن روزها ساعت به اندازه حالا معمول نبود). برای این که تصویر کاملی از او به خواننده ارائه داده باشیم اضافه می کنم که قیافه آراسته ای داشت، چهره اش پریده رنگ اما صاف و روشن بود و در رفتار و وجناتش متانت و وقار خاصی مشاهده می شد. اکنون، تا آنجا که کلمات یاری می کرد، با توضیحاتی که دادم خواننده از ظاهر دوشیزه تمپل - ماریا تمپل - تصویر درستی خواهد داشت؛ نام کامل او را بعدها از روی یک کتاب دعا که به من سپرده بودند تا به کلیسا ببرم، یاد گرفتم.
مدیر لووود (چون شغل این خانم همین بود ) بعد از آن که روی صندلی خود در مقابل یک جفت کره جغرافیایی که روی یکی از میزها قرار داده شده بود نشست به کلاس اول دستور داد دور او حلقه بزنند، و بعد درس جغرافیا را شروع کرد. معلمهای دیگر هم در کلاسهای پایین تر به دوره کردن درسهای تاریخ، دستور زبان و غیره پرداختند و این تا یک ساعت بعد ادامه یافت. بعد از این نوبت مشق نویسی و درس حساب بود. خانم تمپل به بعضی