نام کتاب: جین ایر
غیرعاقلانه واندارد چنان که غالبا این کار را می کردم. بسی لی، به گمانم ، طبیعتا استعداد خوب بودن را داشت، در به انجام رسانیدن کارهای خود هوشمند بود، و مهارت قابل توجهی در قصه گویی داشت؛ این را، دست کم، من از روی اثری که داستانهای او راجع به کودکان بر من می گذاشت، داوری می کنم اگر قیافه اش درست در خاطرم مانده باشد زیبا هم بود. تا آنجا که یادم می آید زن جوان باریک اندامی بود که موهای مشکی و چشمان سیاهی داشت. دارای سیمای دلپذیر و اخلاق خوب و شایسته ای بود اما دمدمی مزاج بود و زود به زود تغییر حال می داد، و در مورد اصول اخلاقی یا عدالت حالت بی تفاوتی داشت. با این حال، به همین صورتی که بود من او را به هر کس دیگری در گیتس هدهال ترجیح می دادم.
پانزدهم ژانویه و تقریبا ساعت نه صبح بود؛ بسی برای صبحانه پایین رفته بود؛ دایی زاده هایم هنوز نزد مامان احضار نشده بودند؛ الیزا داشت کلاه و لباس مناسب کار در باغ را می پوشید و به مرغهای خود غذا می داد. از این کار خیلی خوشش می آمد. کار دیگری که به همین اندازه برایش خوشایند بود فروختن تخم مرغها به کارگزار و پس انداز پولی بود که از این طریق به دست می آورد. ذاتا اهل داد و ستد بود و علاقه زیادی به جمع کردن پول داشت. این علاقه نه تنها از فروختن جوجه و تخم مرغ بلکه از دادوستدهای عادی خیلی جدی او با باغبان هم معلوم می شد به باغبان ریشه گل، تخم گل و قلمه گیاه می فروخت. خانم رید به این خدمتکار دستور داده بود تمام محصولات باغچه آن دختر جوان را که مایل به فروش آنهاست از او بخرد، و الیزا اگر می توانست مبلغ قابل توجهی به دست بیاورد حاضر بود موی سر خود را هم بفروشد و اما پولش، اول آن را، بعد از آن که با یک پارچه کهنه با کاغذ مخصوص می پوشاند، در جاهایی از خانه که کسی گمان نمی برد پنهان میکرد؛ اما وقتی کلفت خانه چند تا از این اندوخته ها را کشف کرد الیزا از بیم آن که مبادا روزی گنجینه ارزشمند خود را از دست بدهد راضی شد آن پولها را با سود متداول میان رباخواران - پنجاه یا شصت درصد - به مادر خود بسپارد. هر سه ماه یک بار سودها را با اصرار از مادر خود می گرفت و حسابهای خود را با دقت وسواس گونه ای در یک دفترچه یادداشت میکرد.

صفحه 33 از 649