نام کتاب: تدفین مادربزرگ
بعدازظهر شگفت بالتاثار

کار قفس به پایان رسیده بود. *بالتاثار* آن را بی اختیار به سایه بان آویخت، و وقتی ناهارش را به پایان رسانده بود همه جا گفته می شد که این زیباترین قفس دنیا است. برای دیدن آن به قدری آدم آمده بود که جلوی خانه او هیاهویی راه افتاده بود؛ به همین جهت بالتاثار ناگریز شد اثری را که خلق کرده بود پایین بیاورد و در کارگاه نجاری اش را ببندد.
اورسولا، زنش، به او گفت:
- بهتر بود ریشت را می تراشیدی.
بالتاثار گفت:
- تراشیدن ریش بعد از ناهار خوب نیست.
ریشی دوهفته ای، موهای کوتاه و زبر و سخت چون یال‌های قاطرها داشت، و با این سرووضع، قیافه پسربچه بیمناکی را داشت.
Balttha Zar

صفحه 56 از 144