اعلام خبر نامزد جدید ریاست جمهوری، حال و هوای شوق انگیزی داشت. مراسم بزرگی برپا شد. مانند پیروزی حزبی؛ پرچم های رنگارنگ آمریکا، قرمز، سفید و آبی همه جا در اهتراز بود، نوارهای رنگی از سقف آویزان شده بود؛ موسیقی مارش در آشیانه بزرگ مترنم بود. ترتیبی داده بودند که تمام کارمندان پایگاه هلی کوپتر دی? ال حاضر باشند، ???? نفر. برای دلخوشی و شادی آنها قول یکروز مرخصی با استفاده از حقوق داده بودند. به علاوه برای همه یکروز حقوق اضافی در نظر گرفته بودند، به طور متوسط هر نفر ?? دلار و ?? سنت؛ ولی رییس اصلا اهمیت نمی داد، مهم این بود که آدم مناسب خود را یافته بودند. صحنه بزرگی ساخته شده بود، با تزیین بسیار و پرچمهای فراوان، هر چیز قشنگی را که در پایگاه پیدا کرده بودند، روی صحنه چیده بودند. موسیقی غوغا میکرد، هیجان زیادی در جریان بود، همه لبخند می زدند، با نوای موسیقی خود را تکان می دادند، دست می زدند، جمعیت گویی مبتلا به جنون شده بود. سه روز پیش کسی حتی نام آرون لیک را هم نشنیده بود؛ اما اکنون نجات دهنده آنها بود.
لیک واقعا به یک کاندیدای واقعی شباهت داشت. مویش را با نظارت یک مشاور مخصوص کوتاه کرده بود، و با راهنمایی مشاور دیگر، لباسی خوشدوخت، به رنگ قهوه ای تیره پوشیده بود. در گذشته این تنها ریگان بود که لباس قهوه ای تیره به تن کرده بود و در دو جبهه پیروز شده بود.